در حال بارگذاری ...
صادق خادمی
صادق خادمی

بخش ششم : نظام‌نامه‌ى روحانيت شيعه 1

دریافت تحلیل آکادمیک این مطلب!

مایلید خلاصه‌ای از این مطلب را مطالعه کرده و سپس یک تحلیل علمی و دقیق از کل مقاله توسط هوش مصنوعی دریافت کنید؟

این ابزار در یک تب جدید باز می‌شود

بخش ششم : نظام‌نامه‌ى روحانيت شيعه

 

درآمد بخش ششم

روحانيت شيعه، برگزيده‌ترين شيعيانِ اميرمؤمنان  7 و ميراث‌بران انبياى الاهى در درياى پر موج و پر التهاب « عصر غيبت » و زمانه‌ى « بحران عقيده » مى‌باشند. روحانيان، همواره مسند علمى مكتب شيعه و نبض كشف انديشه‌ى الاهى اسلامى را بر عهده داشته‌اند. روحانيت شيعه كه حيات خود را مرهون مكتب ريشه‌دار، علمى، قابل اطمينان، داراى نسبت الاهى و مصون از دگرديسى و تحريفِ شيعه است، زير هجمه‌ى سنگينِ بيش‌ترين دشمنى‌ها از ناحيه‌ى جبهه‌ى اهل باطل و استكبار جهانى، با كثرت، تنوع و عمقى كه ددمنشى‌هاى آنان دارد، پايدار مانده و حيات موقت و مدت‌دار نداشته است. بقا و موفقيت روحانيت شيعه، جز به پشتوانه‌ى الاهى قابل تحليل و درك نمى‌باشد و بايد گفت دست عنايت حضرت ولى‌عصر ( عجل‌الله تعالى فرجه الشريف ) كه صاحب اصلى حوزه‌هاى علمى مى‌باشند، همواره حوزه‌ها را پاس داشته است.

روحانيت شيعه، افزون بر اقتدار حفظ رحمانى خود در ميان قلوب مردمان و با آن‌كه همواره مزاحمى براى زورمداران باطل و دين‌ستيزان مستكبر و استخوانى در گلوى چهره‌هاى زر و زور و تزوير بوده، بقا و اصالت خود را تحت لواى دين و با جلوه‌اى ثابت و واحد به‌گونه‌اى محكم و استوار و با عظمت و بزرگى مقام و منزلت، و در رأس مديريت نقطه‌هاى استراتژيك جهان اسلام به عنايت حق‌تعالا داشته است. اين امر، جز با الاهى‌بودن اين نظام تابع وحى و رسالت و جز با امدادهاى غيبى تحليل نمى‌شود؛ وگرنه بررسى‌هاى بشرى، اين جريان ساده را مبتلا به وضعيت « فاجعه » و « بحران » و محكوم به شكست و نابودىِ حتمى مى‌داند. اين را حتا افراد ضدّ دين و معاند روحانيت در دنياى كفر و الحاد نيز مى‌دانند و به اين باور رسيده‌اند كه تنها مى‌توان با خدشه‌دارنمودن چهره‌ى روحانيت شيعه، فرايند تأثيرگذارى آن را به‌گونه‌ى جزيى و مقطعى فرو كاست و در تضعيف موسمى آن كوشيد و با شخصيت‌سازى‌هاى كاذب و چهره‌سازى‌هاى جعلى و روحانى‌نما، عالمان اصيل و فقيهان حقيقى آن را براى زمانى به انزوا برد، اما حذف روحانيت شيعه به‌طور كلى براى آنان ممكن نيست.

روحانيت شيعه، روحانيتى مستقل است كه از كتاب الاهى و سنت و از طرح بى‌بديل « ثقلين » بدون تزلزل و اعوجاج، حيات معنوى، اعتقادى و علمى براى عصر غيبت گرفته و استقلال و آزادى خود را با وصف مردمانى‌بودن و مردمانى‌بودن خود را در سايه‌ى تلاش و اجتهاد علمى و پويا، از گزند حوادث و بدخواهى نيروهاى بيگانه و جريان‌هاى شوم و التقاطى و افراطىِ داخلى و خارجى و از انواع بدعت‌ها و اعوجاج‌ها حفظ كرده و هركسى را كه خواسته به نام دين خدا برخلاف خدا چيزى بياورد و براندازى دين و ديانت داشته باشد، از مردمان طرد نموده است.

تجربه‌ى تاريخى به‌خوبى نشان مى‌دهد كه رهبران تمامى مذاهب و گروه‌هاى باطل يا به ظاهر حق ـ حتا تمامى فرقه‌هاى اهل‌سنت ـ به درد خانمان‌سوز اسارت و بندگى در چنگال زورمداران و سياست‌مداران استعمارى دنيا مبتلا گشته‌اند و تنها روحانيت شيعه توانسته در طول تاريخِ بيش از هزار ساله‌ى خود با وجود دشمنى‌هاى گوناگون و مشكلات فراوان، استقلال خود را حفظ نمايد و بر ضد زور و استعمار گروهى، اجتماعى، سياسى و به‌ظاهر دينى بايستد و آنان را رسوا نمايد.

روحانيت شيعه در فضاى سياستِ سيستميك و طراحى‌شده‌ى « براندازى معرفتِ شيعى » و زير فشارهاى تبليغات ليبراليسم و سرمايه‌دارى كه دين را فردى و شخصى مى‌خواهد و نقش اجتماعى دين را از آن گرفته است و سوسياليسم كه با عناد به دين مى‌نگرد و فاشيسم و نازيسم كه دين را مخدّر و انگل توده‌ها مى‌خواند، صداى راستين دين سالم و بى‌پيرايه‌ى اسلام و ترجمان دقيق مكتب شيعه و از عامل‌هاى مؤثر و كارآمد در بقاى قرآن‌كريم و ولايت بوده و نقش‌ها و برنامه‌هاى اجتماعى و طرح‌هاى سياسى و اقتصادى دين و ديگر ابعاد آن را زنده نگه داشته و به‌خصوص نگذاشته با آلوده‌شدن به دگرديسى، همچون ديگر اديان و مذاهبِ تحريفى در خدمت صاحبان ثروت و قدرت و سياست درآيد و به استثمار توده‌ها بپردازد.

روحانيت شيعه با آن‌كه همواره داراى نظام و قدرت سياسى و حكومت نبوده و در فضاى چيرگى استبداد، مغلوب بوده؛ اما با انقلاب اسلامى 57، دين را به اقتدارى رسانده كه داراى نظام سياسى و مديريت جامعه است و نظرگاه‌هاى روحانيان حكمران به‌خصوص فقه آنان محك مى‌خورد و فتوايى كه آنان مى‌دهند، آثار خود را از نظر اقتصادى، اجتماعى، فرهنگى، اخلاقى، سياسى و نظامى در سطح جامعه نشان مى‌دهد و مشخص مى‌سازد آيا اين فتوا سبب رشد جامعه مى‌شود يا « پيرايه »اى‌ست كه به افول و انحطاط جامعه مى‌انجامد. فرايند استنباط فتوا مانند گذشته به كتاب‌ها محدود نيست و ساختار متون يا علوم حوزوى، به‌ويژه فقه، ديگر فردى نيست و به اجرايى‌شدن به صورت اجتماعى انجاميده است و نوع رفتار و رويكرد روحانيان حاكم به مباحث اجتماعى توسط صاحبان انديشه و رسانه‌ها و از ناحيه‌ى دوست و دشمن به‌دقت ارزيابى مى‌شود. اين محك اجتماعى، براى حوزه‌هاى علمى يك امتياز است؛ به‌خصوص كه امور منفى و پيرايه‌هاى آن را به‌سرعت به دست مى‌دهد و مى‌توان با بازپيرايى آن به صورت سيستميك و ضرورت پيرايه‌زدايى منسجم، خود را قدرتمند ساخت. البته روند تحول در حوزه‌هاى علمى، امرى اجتناب‌ناپذير است و اگر نظام‌مند هم نگردد، باز اگرچه در مسيرى اشتباه و پرپيرايه هم باشد، زير فشارهاى اجتماعى، خودبه‌خود پيش خواهد رفت. اگرچه بدون تدوين مرام‌نامه‌اى جامع و اجماعى، هرگونه تلاشى براى اصلاح حوزه‌ها گاه خطرآفرين خواهد بود و جريان عمومى حوزه‌ها را درگير انحراف مى‌سازد. دست‌اندركاران و متوليان تحول حوزه‌ها با آن‌كه نيت صادقانه‌اى براى خدمت به حوزه‌هاى شيعى دارند، بدون اين مرام‌نامه ممكن است در خطر خيانت ناآگاهانه و ناخواسته به فرهنگ شيعه قرار گيرند.

نظام‌نامه‌ى روحانيت شيعه

حوزه‌هاى شيعى براى آن‌كه داراى نظام گردد، لازم است در گام نخست، نظام‌نامه و قوانين اساسىِ آن را پى ريخت تا از آفت برخوردهاى ضعيف و سليقه‌اى و محدود و موقت و موسمى و جناحى و حزبى به‌دور گردد. روحانيت شيعه چون صبغه‌اى جهانى دارد، لازم است اين قوانين متناسب با چنين گستردگى، به‌گونه‌اى جهان‌شمول و بر پايه‌ى روش و منش فرهنگ شيعه در اجتهاد علمى نوشته شود و تعريف شفاف و شناسه‌ى دقيق امور دخيل در آن به‌خصوص رابطه‌ى استاد و شاگرد تبيين گردد. اين قانون، هم اصول مسايل را مى‌گويد و هم بسيارى از بندها و فروعات مطرح در دانش‌هاى معقول و منقول و تمامى عناوين حوزوى را به دقت تعريف مى‌كند تا هر حوزوى، وظيفه و حيطه‌ى كارى خود را با مرزهاى دقيق آن بداند؛ قانونى كه در واقع مديريت آموزش و انتقال فرهنگ پوياى شيعى و نحوه‌ى صيانت آن را پى مى‌ريزد.

جهان شيعه، محدود به ايران نيست و اين قانون بايد براى سيستم علمى و عملياتى روحانيت شيعه نوشته شود، نه روحانيت ايران؛ قانونى كه بر پايه‌ى آن بتوان در تمامى كشورهاى جهان و هر جايى كه شيعيانى باشند، مركز علمى داشت و طلاب مستعد و داراى شرايط هر منطقه را بر اساس ساختار بومى آن‌ها و به شيوه‌هاى علمى و هماهنگ مديريت و تربيت كرد، نه به ذوق و سليقه‌ى مديران موسمى.

حوزه، نيازمند تدوين نظام‌نامه براى توليت فرهنگ تشيع است؛ نظام‌نامه‌اى كه قوانين اساسى و اصول مديريت حوزه‌ها را ـ كه مديريت فرهنگ شيعى‌ست ـ پى‌ريزى نمايد و ساختار و محتواى استنباط فرهنگ شيعى را كه ريشه در عصمت دارد، تبيين كند؛ نظام‌نامه‌اى مبتنى بر فرهنگى تاريخى كه بايد تا صدها سال ديگر، جامعه‌ى روحانيت و فرهنگ تشيع را صيانت كند و دروس حوزه‌ها بر آن استوار گردد و نظم گيرد و مسيرِ درست اجتهاد و فعاليت‌هاى حوزوى را ترسيم كند. بنابراين، تدوين نظام علمى و فرهنگى حوزه‌ها، همچون تدوين قانون اساسى براى يك كشور بسيار سخت است و لازم است هزينه‌هاى آن را هرچه باشد، پرداخت؛ زيرا اين موضوع بسيار حايز اهميت است و سنگ بنيادين در زمينه‌ى ساماندهى امور حوزوى و سيستميك‌نمودن آن كه به نفع مكتب شيعه و جهان اسلام خواهد بود، به شمار مى‌رود.

اين قانون جامع و اساسى لازم است به‌گونه‌اى نوشته شود كه مورد اجماع تمامى بزرگان حوزه باشد و اشكالى منطقى را متوجه آن نسازد.

تنظيم نظام‌نامه براى حوزه بسيار متفاوت از نوشتن اساس‌نامه براى يك مدرسه يا مؤسسه‌ى علمى‌ست. به‌طور كلى، اين كار بايد در تمام زمينه‌ها انجام شود و هركس هرچه مى‌خواهد و هرچه براى گفتن دارد، بگويد. در تدوين نظام‌نامه‌ى حوزه‌ها، بايد نظريه‌پردازى عام شود و سپس بر آن استجماع گردد. هرگونه تلاشى براى اصلاح حوزه‌ها و تحول در آن، بدون در دست داشتن اين اساس‌نامه، عقيم و گاه خطرآفرين خواهد بود و تلاش‌هاى درست نيز از شكل، صورت، ظاهر و ساختار فراتر نمى‌رود.

لازم است در زمينه‌ى تدوين نقشه‌ى جامع و نظام‌نامه‌ى حوزه‌هاى علمى، نظريات تمامى عالمان موجود و نظريه‌پردازان حوزه‌هاى مرتبط، گردآورى و سپس به بررسى نقاط قوت و ضعف هريك از ديدگاه‌ها پرداخته شود و در برنامه‌ريزى و سياست‌پردازى و مديريت حوزه‌هاى علميه، از جزيى‌نگرى به كلان‌نگرى حركت شود. نخست بايد بر اساس ديدگاه‌هاى مطرح شده، بر امور اجماعى ميان عالمان دينى تأكيد شود و سپس به امورى پرداخته شود كه در آن اختلاف است و از اين‌جا نقطه‌ى شروع نگارش قانونى اساسى و اجماعى براى حوزه‌هاى علميه كليد بخورد. سپس اين قانون به دست تمامى عالمان شناخته شده داده شود و هركس افزونى بر آن دارد، ديدگاه خود را طرح كند و اگر به جايى از آن نيز نقدى دارد، آن را مطرح نمايد و بر اساس آن، به حل و فصل اصول و قوانين آن پرداخته شود تا كار از كارشناسى و خبرويّت لازم بهره‌مند گردد. اين قانون بايد اجماعى باشد تا هيچ متنفذى نتواند بر آن حاشيه زند و از اجرايى شدن آن شانه خالى كند و تمامى متوليان و مدعيان به آن متعهد باشند. همچنين اجماعى بودن آن سبب مى‌شود نظام‌نامه‌ى روحانيت، مرامِ مورد اتفاق تمامى عالمان و فقهيان شيعى باشد و بدين‌گونه نماينده‌ى مذهب و فرهنگ اماميه دانسته شود.

اگر « نظام آموزشى » در پرتو نظام‌نامه‌ى جامع حوزه شكل بگيرد، مديريت واحد و سيستميك حوزه‌ها شكل مى‌گيرد و ريشه‌ى معضلات حوزه خشك مى‌گردد و هم از اختلافات دورى مى‌شود و هم مادى‌گرايى فسادانگيز روحانى‌نمايان كنترل مى‌شود و نيز برخى از دارندگان عناوين حوزوى كه به‌حق يا به ناحق پدران علمى و معنوى حوزه‌ها شناخته مى‌شوند، به اعمال سلايق شخصى در حوزه‌ها نمى‌پردازند و آن را از مديريت علمى دور نمى‌دارند. همچنين طلاب علوم دينى از همان ابتدا مى‌دانند مسير طلبگى و اجتهاد چگونه است و جايى سرگردان و بى‌هدف و فاقد انگيزه و انرژى و احساس كمبود نمى‌شوند. طلبه با در دست‌داشتن اين نظام‌نامه براى تحصيل خود مى‌تواند برنامه‌ريزى مناسب داشته باشد و براى نمونه با فقد وحدت استاد معنوى، مغز و روان خود را سرگردان و مانند كاغذى چرك‌نويس نمى‌سازد؛ چراكه چنين فردى ديگر قابل تربيت نمى‌باشد. براى همين طلبه تا نقشه، برنامه، مربى، هدف و غايت طلبگى را به دست نياورده است، نبايد دست به هيچ اقدامى زند تا توفيق طلبگى سالم را از دست ندهد.

هدف از تهيه‌ى قانون جامع و اجماعى روحانيت، اصلاح ساختار حوزه و نظام‌مند نمودن تمامى فعاليت‌هاى آن به‌ويژه در مسير توليد علم دينى و اجتهاد مى‌باشد.

اين قانون نبايد محلى و وابسته به بعضى از افراد خاص يا دولتى باشد؛ بلكه بايد قانونى تبادل آرايى، منطقى، علمى و نيز اجماعى و مطابق با استانداردهاى مراكز علمى دنيا باشد؛ به صورتى كه اگر به ديگر مراكز علمى عرضه شد، اين نكته را بيابند كه حوزه‌هاى شيعى داراى نظامى آموزشى، علمى و فرهنگى جامع و پيشرفته است.

به هر روى دشوارى‌هاى تحصيل علم در حوزه‌ها، از كمبود امكانات و توان مالى و سرمايه نيست، بلكه مشكل طلاب، در نبود سازماندهى در حوزه مبتنى بر مرام‌نامه‌اى جامع و اجماعى، و به تبع آن بى‌توجهى بزرگان به سرمايه‌گذارى براى تحصيل و توليد علم ـ آن هم توليد علم دينى‌ست كه هويتى متفاوت از ديگر علم‌ها دارد ـ و فراگيرى عمومىِ بى‌راهه‌شدن مسير اجتهاد و فقاهت دينى مى‌باشد.

نقشه‌ى راه طلبگى و اجتهاد

نقطه‌ى قوت مرام‌نامه‌ى روحانيت آن است كه مسير روحانيان را گام‌به‌گام و به‌صورت موردى و جزيى و نقطه‌به‌نقطه مشخص مى‌نمايد؛ به‌گونه‌اى كه هر طلبه و روحانى، حال و چشم‌انداز آينده‌ى خود را از آن به دست مى‌آورد.

روحانيان همواره در طول عمر خود به اين قانون التزام دارند و تخطى از آن را جرم و مستحق بازخواست و تنبيه از ناحيه‌ى مركز متولّى مى‌دانند. طلاب ورودى پيش از هر التزام ديگرى، به اين قانون مدوّن تعهد مى‌يابند و بر آن قسم ياد مى‌كنند.

حوزه بايد نظام‌نامه يا اساس‌نامه‌ى آموزشى داشته باشد تا طلبه، پيش از آن‌كه وارد حوزه شود، با مطالعه‌ى آن بداند كه مى‌خواهد چه كند و چه مسيرى را پيش رو دارد و اين علت غايى، علت براى حركت علت فاعلى در مسير طلبگى باشد و آن كه آهنگ طلبگى دارد، بداند براى چه طلبه مى‌شود و اين‌گونه اصل هدفمندى در طلاب علوم دينى ايجاد و تقويت مى‌شود. حوزه در سايه‌ى قوانين اساسى و نظام‌نامه‌ى روحانيت و گزينش نيروى توانمند است كه مى‌تواند ساختار و نظام پيدا كند. در اين‌صورت است كه هركسى نمى‌تواند بدون در دست داشتن دليل، ادعاى اجتهاد كند يا مانع اجتهاد ديگرى شود و ديگر ادعا و هيأت عصا، كارساز نمى‌گردد. با در دست داشتن اين مرام‌نامه، نه ديگر عالمى معمولى فقيه شيعى پنداشته مى‌شود و نه استادى عادى خود را مجتهد مى‌شمرد و نه حوزه‌ها و جامعه از مجتهدان حقيقى بى‌بهره مى‌شوند و نه با ابتلا به افراد غيرمتخصص، خسران و حرمان مى‌يابد و در پرتو آن، هركس مى‌داند در چه موقعيتى مى‌باشد.

تدوين نظام‌نامه‌ى روحانيت مانع از آن مى‌شود كه حوزه‌ها درگير وابستگى‌هاى سياسى و حزبى و منافع و امكانات، و آلت دست دين‌هاى حكومتى شوند و به حوزه‌ها راه حضرات چهارده معصوم را نشان مى‌دهد تا با گام‌نهادن در مسير آن، به مكتب و فرهنگ شيعه و دين اسلام متعهـد باشند و آزادانديشــى و صدق خود را پاس دارند و سياهى‌لشكرِ اهل سياست و زور نگردند و حوزه‌ها بر پايه‌ى مبانى علمى به‌گونه‌ى جامع و بر اساس فرهنگ ولايى تشيع اداره شود.

كتاب حاضر را مى‌توان پيش‌نويس چنين قانونى دانست؛ پيش‌نويسى كه مى‌توان با نقض و ابرام آن از ناحيه‌ى بزرگان و صاحبان نظريه، قانونى مصوب و مورد تأييد بزرگان و اكثريت حوزويان از آن استخراج نمود و آن را نقشه‌ى راه روحانيت شيعه و سيره‌ى طلبگى دانست.

اجرايى‌شدن مرام‌نامه‌ى روحانيت

نظام‌نامه‌ى روحانيت بعد از تكميل مهندسى علمى و ارايه‌ى نقشه‌ى راه، با معضل اجرايى‌شدن مواجه است و عنايتى ربانى و مددى غيبى و خواستى الاهى براى پشتيبانى و مانع‌زدايى در عملياتى‌شدن آن لازم است.

تحول حوزه‌ها با معيار نظام‌نامه‌ى اجماعى نيازمند فرهنگ‌سازى و انجام كار علمى و سپس عملياتىِ سازمان‌يافته توسط نيرويى نابغه و مقبول است كه خود اجتهاد حقيقى داشته و مورد عنايت ويژه‌ى حق‌تعالا باشد؛ كسى كه بتواند مصداق مجتهد عادل باشد و قدرت خردگرايى جمعى در وى بارور شده باشد و بتواند نيروهاى علمى كارآمد را با خود همراه و همدل سازد؛ نيروهايى كه درد مكتب تشيع داشته باشند و محبت ولايى، قلب‌هاى آنان را به هم پيوند زده باشد و كم‌ترين تشتت قلبى و عاطفى نداشته باشند و جز در خدمت مغز متفكر و قلب تپنده‌ى يادشده نباشند و براى اجرايى‌شدن مرام‌نامه‌ى روحانيت در حوزه‌ها تمركز يابند و صفايى داشته باشند كه جز به اين كار به چيز ديگرى نينديشند و براى آن ايثارگرى نمايند. اين‌گونه است كه متن كتاب و سنت در حوزه‌ها به جريان و رونق علمى مى‌افتد و حوزويان نيروهاى كارآمدى براى دين و جامعه مى‌گردند.

تبارشناسى جامعه‌ى روحانيت

در نظام‌نامه‌ى حوزه‌ها آنچه بسيار مهم مى‌باشد و براى همين، قانون روحانيت با آن شروع مى‌شود و نخستين اصل خود را مبتنى بر آن مى‌سازد، تبارشناسى جامعه‌ى روحانيت مى‌باشد. هدف از تدوين نظام‌نامه‌ى حوزه، تربيت نيروهايى‌ست كه همانند پيامبران الاهى  : توليد علم دينى و عمل الاهى داشته باشند. مرام‌نامه‌ى حوزه‌ها ستون اصلى ساختار جديد حوزه‌ها و اسطقس و جوهر آن را بر اين هدف قرار مى‌دهد كه طلاب را ميراث‌بر انبيا و اولياى خدا سازد؛ ميراث‌برانى كه دلسوز مردمان و پناهگاه آنان و سرشار از صداقت و صفا و صميميت مى‌باشند. تربيت‌يافته‌ى چنين قانونى صداقت در اجتهاد و ترجمانىِ دين دارد. « صداقت طلبگى » اعتماد مردمانى در دين‌شناسى مى‌آورد و كسى كه صادق نباشد، مردمان حتا به خوبى‌هاى او نيز شك مى‌كنند تا چه رسد به اين‌كه با ديدن چهره‌ى او ميراث‌برى وى از پيامبر اكرم  9 و حضرات معصومين  : را به ياد آورند.

طلبه تنها با انبياى الاهى مقايسه مى‌شود. اين چشم‌انداز عالىِ طلبگى‌ست: « علماء أمّتي كانبياء بنى اسرائيل »[1] . خداوند نور ولايتى در دل عالمان ربانى قرار مى‌دهد كه آنان را برتر از برخى از انبياى معصوم گذشته مى‌سازد. اين قداست و حرمت كه براى عالمان دينى‌ست، به‌خاطر محتوايى‌ست كه در آنان مى‌باشد؛ محتوايى كه با عنوان « زىّ طلبگى » يا راه و رسم طلبگى ياد مى‌شود كه همان سيره‌ى انبياى الاهى  : است. بنابراين طلبگى، عنوان بلندى‌ست؛ چراكه طلبه، وارث پيامبر است؛ اما طلبه‌اى كه داراى معنا و محتواى ولايى باشد.

تفاوت عالم دينى با ديگر دانشمندان در همين نكته نهفته است. همين اصل، زيرساخت و اسكلت نظام روحانيت و ريشه‌ى تفكر مكتبى آن است. عالم شيعى نمى‌تواند از خود چيزى بگويد، بلكه بايد نظرى را بگويد كه ترجمانِ مراد شارع است؛ اما ديگر عالمان، خود را همچون معصوم، اصل مى‌دانند و از خود نظريه‌پردازى دارند و نسبت به دين الاهى تعهدى ندارند.

روحانيان، وظيفه‌ى فهم دين و توليد علم دينى را بر عهده دارند. علم دينى تمامى شؤون زندگى را در برمى‌گيرد. اصلاح، تشريح و تبيين قواعد كلى جامعه نيز به دست روحانيان است. روحانى و طلبه شخصى‌ست كه خواهان و جوياى دانش‌هاى دينى‌ست و علم دينى از او به دست مى‌آيد. او كسى‌ست كه در تاريخ سير كرده و كتاب‌هاى علمى گذشتگان را خوانده و مشكلات بزرگ آن‌ها را ديده و راه‌حل‌هاى عده‌اى را نيز به خود پيچيده و راه‌حل نهايى را به مدد ملكه‌ى قدسى اعطايى از ناحيه‌ى حق‌تعالا بيرون آورده است. اين شخص ربانى با عنايت ويژه‌اى كه از ناحيه‌ى حق‌تعالا دارد و با تخصص دينى خود، مى‌تواند جامعه را رهبرى، هدايت و اصلاح كند؛ كسى كه چشم به دستور و فرمان پروردگار دارد و هدايت‌شده‌ى مقام عصمت و طهارت و مورد عنايت حضرات معصومين مى‌باشد؛ كسى كه داخل در نظام عنايى و موهبتى خير « باطنى و خاص » است، نه خير عام و ظاهرى كه به حسب فطرت و نظام طبيعت توزيع مى‌شود؛ نظامى كه محورى‌ترين اصل آن، داشتن صدق و صفاى باطن است و بر آن است تا خود و بندگان الاهى را به خداوند برساند.

اين چشم‌انداز طلبگى‌ست: حركت بر مسير پيامبرانى چون حضرات ابراهيم، يوسف، موسى، داوود، سليمان، عيسى  : و پيامبر اكرم  9 و تلاش و مجاهدت براى وصول به فينال معرفت و بندگىِ آگاهانه در برابر دشمنى افرادى چون كاهنان، سامرى‌ها، خاخام‌هاى دنياطلب يهود، ابولهب‌ها، ابوجهل‌ها، ابوسفيان‌ها و جادوهاى رنگارنگ شيطانى و فريبنده‌هاى نفسانى هر عصر. اين چشم‌انداز حوزه‌هاى علمى‌ست: مركزى مبتنى بر سيستم الاهى كه تنها حكم را براى خداوند قايل است و وحى و ولايت را به اعتبار استناد عصمتى كه به خداوند دارد، معتبر مى‌شمرد و در پى كشف آموزه‌هاى شريعت، مبتنى بر نظام استنباط و اجتهاد شيعى براى وصول به معرفت و بندگى خداوند مى‌باشد؛ دين‌دارىِ خدامحور و تابع سلسله‌ى انبياى الاهى  : و وحى.

جامعه‌ى روحانيت از تبار انبيا و اولياى الاهى و ميراث‌بر آنان مى‌باشد. وراثت، بدون سبب اتصال و هم‌سنخى، صورت نمى‌گيرد. اين هم‌سنخى نمى‌تواند در زمينه‌ى وحى، عصمت، نبوت، وصايت، معجزه و كرامت باشد كه باب آن با طرح « خاتميت » بسته شده است و ديگر دست بشر به آن نمى‌رسد؛ بلكه اين سنخيت، تنها مى‌تواند در بن‌مايه‌اى باشد كه انبياى الاهى را نبى و اوصياى آنان را وصى ساخته است؛ بن‌مايه‌اى كه همان « ولايت » است و اين، همان ارثى‌ست كه به جامعه‌ى روحانيت مى‌رسد و آنان را هم‌سنخ با تبار خود مى‌سازد. شكل تنزل‌يافته‌ى ولايت، « ملكه‌ى قدسى » نام دارد. ملكه‌ى قدسى و در شكل عالى آن، ولايت، به روحانىْ هم‌سنخىِ اصيل با پيامبران  : مى‌بخشد. هم‌سنخى از طريق اجتهاد، نسخه‌ى تنزل‌يافته و مركّب از علم، عدالت و قدرت است، كه علم به جاى وحى تشريعى، و عدالت به جاى عصمت موهبتى، و قدرت به جاى معجزه‌ى قولى و فعلى مى‌نشيند؛ البته با تنزلى كه هريك دارند. مظاهر دنيايى براى صاحب ملكه‌ى قدسى دلربايى نمى‌كند. وى مانند محتضر مى‌ماند كه همواره آن سرا و مرگ را پيش چشم دارد. چنين كسى نه دل و دماغى و نه حال‌وهوايى براى عافيت دارد و البته نشاط كامل دارد براى انجام كارى كه حق‌تعالا به آن اشاره مى‌كند.

علم، عدالت و قدرت، سه امرى‌ست كه از حضرات چهارده معصوم  : براى زمان غيبت به ارث گذاشته شده و هركسى كه رشحه‌اى از آن را برده باشد و به همان مقدار ادعا كند، از وى پذيرفته است؛ ولى اگر كسى تنها بخشى از آن را دارد و ادعاى تمامى آن را مى‌كند، وى ظالم به خود و ديگران است و تصرفات وى در محدوده‌اى كه در تخصص وى نيست، نامشروع است و نمى‌تواند ولايت آن را ادعا كند.

تخصص علمى حوزويان بر مدار ملكه‌ى قدسى، « اجتهاد » نام دارد و متخصص در علوم حوزوى كه ملكه‌ى قدسى به وى موهبت شده باشد و توان كشف داده‌هاى دينى را از كتاب و سنت دارد، « مجتهد » ناميده مى‌شود. مجتهد صاحب‌شرايطى كه تخصص وى در استنباطِ مراد شريعت است، « فقيه » نام دارد. او ترجمان گزاره‌هاى شرعى‌ست و خواسته‌ى الاهى را در هر موضوعى، كه از آن به « حكم » ياد مى‌شود، به دست مى‌آورد و قدرت انشاى آن را به صورت جزيى دارد. انشاى حكم شرعى از ناحيه‌ى فقيه، اگر به صورت كلى ارايه شود، « فتوا » نام دارد. فتوا بيان‌گر احكام تكليفى چهارگانه براى مكلف است.

با توجه به آنچه گذشت هدف حوزه‌هاى علمى و رسالت آنان اين است كه طلبه‌اى را پرورش دهند كه شبيه انبياى الاهى باشد و قدرت اخذ وحى و الهامِ تنزل‌يافته را ـ كه ملكه‌ى قدسى‌ست ـ در او زنده نمايد؛ نه محققى كه علم دين را در قالب فن برمى‌رسد و اسير در مبادى علمى‌ست و از آن مبادى فراتر نمى‌رود و مهارت دينى وى ريشه‌اى در امور معنوى ندارد و او را ربّانى نمى‌سازد و منش و طبيعت دينى در او نيست.

به دست آوردن اجتهاد و موهبت ملكه‌ى قدسى، صبورى و بردبارى مداوم زير انبوه مشكلات طبيعى و بعد از سال‌ها زحمت و ممارست و تلاش براى خوديابى زير نظر استادى كارآزموده را مى‌طلبد و بعد از آن است كه اجتهاد در لوح جان نورانى به ملكه‌ى قدسى نقش مى‌بندد و قدرت توليد علم به مدد باطن رخ مى‌نمايد.

در تبارشناسى روحانيان اين اصل مورد اهتمام است كه تمامى ويژگى‌هاى مشترك ميان پيامبران الاهى بايد براى جامعه‌ى روحانيت ثابت باشد تا روحانى را قابل انتساب به اولياى دين گرداند؛ وگرنه با نبود يك وصف، در انتساب وى خلل وارد خواهد شد. در اين‌جا، به دليل اهميت موضوع، نتيجه تابع اخس مقدمات است و همين ويژگى‌هاست كه آنان را از ديگر عالمان و جوامع علمى ممتاز مى‌گرداند. همان‌طور كه تمامى پيامبران در نظامى گزينشى و عنايى، براى پيامبرى انتخاب شده‌اند، روحانى نيز با موهبت « ملكه‌ى قدسى » از ناحيه‌ى حق‌تعالا برگزيده مى‌شود. صداقت و راستى ـ كه اصلى محورى براى برگزيده‌شدن است ـ از الزامات روحانى‌شدن است. توحيد و يكتاشناسى رسولان الاهى  : كه به تفاوت مرتبه در تمامى آنان وجود دارد، هدف براى جامعه‌ى روحانيت است. نداشتن استقلال و واسطه‌بودن در رساندن پيام الاهى كه همان مقام ترجمانى شريعت است و اجتهاد براى همين مهم مى‌باشد و نيز ايمان و كمال متوسط تقوا كه در ظرف عدالت جاى مى‌گيرد و كمال عالى فلاح و رستگارى كه نداشتن ظلم و آزار نسبت به كسى‌ست، صالح‌تبارى روحانيان و تعطيل‌ناپذيرى نبوت انبايى ( كه با نبوت تشريعى تفاوت دارد و برآمده از ولايت محبى يا محبوبى‌ست ) از ويژگى‌هاى مشترك ميان پيامبران الاهى و جامعه‌ى روحانيت است. همچنين روحانيان بايد همانند پيامبران، پدران دلسوز، مهربان و عطوف امت باشند و ملجأ و پناهگاه مردمان در مشكلات و در پاسخ‌گويى به پرسش‌هاى آنان شناخته شوند؛ همان‌طور كه « اعتماد » متقابل ميان مردمان و روحانيان وجود دارد؛ روحانيانى كه در مقام مرجعيت دينى با دو سلاح علم و تقوا، مدافع حق و مكتب اهل‌بيت عصمت و طهارت  : و حريم مردمان بودند و در اين راه مقدس، از جان پاك خود مى‌گذشتند.

روحانيت در چنين سيستم آموزشىِ استادمحور و الاهى‌ست كه مى‌تواند نحوه‌ى نگرش خود به اجتماع را با توليد علم دينى و ارايه‌ى رو به رشد عقايد و كاربردى‌نمودن فقه بر اساس جامعه‌ى هدف، همراه با دليل و با روش علمىِ پذيرفته‌شده و زدايش پيرايه‌ها ارتقا بخشد.

حوزه‌ها با بازگشت به تبار اصيل خود و سيستم آموزشى و تحصيلى تابع آن، مى‌تواند به قلب تپنده‌ى انديشه و مركز تفكر دينى تبديل شود و سِمَت رهبرى فرهنگى و هدايت جوامع را عهده‌دار گردد و دينى را كه با عالى‌ترين محتوا به امانت در دست دارد، به مردمان عرضه نمايد. در اين‌صورت است كه مردمان حوزه‌ها را قوى‌ترين پشتوانه‌ى علمى و فرهنگى خود مى‌دانند و احساس مى‌كنند حوزه‌ها همچون خون در رگ‌هاى جامعه هستند و نبض علوم اسلامى و انسانى در سراسر جهان در پرتو هويت ممتاز فقاهت دينى كه همان اجتهاد بر مدار ملكه‌ى قدسى‌ست، به دست آنان مى‌باشد.

قشرى‌گرايان و روحانى‌نمايان بى‌تبار

گروهى از روحانيان، عالمانى هستند قشرى و ظاهرگرا كه از صرفِ آموختن واژه‌ها و مفاهيم فراتر نمى‌روند و در بند كاغذ و كتاب مى‌مانند و كم‌تر مى‌شود به چيزى بيش از اين و به خويش و باطن خود توجه كنند و درد غيب، آه تجرد و سوز باطن داشته باشند يا راه به جايى ببرند و به موهبت ملكه‌ى قدسى برسند، اما آنان با ظاهرسازى، بسيار بيش از آنچه هستند، مى‌نمايند و حال آن‌كه بدترين ظلم به دين، ظاهرسازى و ادعاكردن و عنوان‌شدن به بيش از داشته‌هاى درونى و سالوس و رياست. با آن‌كه عوالم معنوى پر از معناست، ظاهرگرايان كم‌ترين سخنى در وادى معنويت ندارند و اگر سخنى به ميان مى‌آورند، تنها سخن و مفهوم صرف و فاقد معناست و چنان‌چه زرنگ باشند، چيزى نمى‌گويند تا مشت آنان گشوده نشود و چنته‌ى تهى آنان نمايان نگردد. از معرفت ربوبى در آنان اگر هم چيزى باشد، تنها صورت ظاهر ربوبيت است و اين مشابه‌ها، ظاهرِ اصل را به‌خوبى دارند، اما حقيقت و باطن آن را ندارند و بريده از تبار انبياى الاهى مى‌باشند. علم صورى، مجموعه اطلاعات و معلوماتى تقليدى‌ست كه به تدريج از اين و آن تكدّى مى‌گردد و چون به حافظه و سلول‌هاى خاكسترى مغز تكيه دارد، امرى دنيوى و محدود به ماده است كه با مرگ به عالم ديگر منتقل نمى‌شود و در همين دنيا، اگر قواى صاحب آن به ضعف بگرايد، به هنگام لزوم، قدرت بر استخدام، احضار و تمكين آن‌ها نيست و همانند علم، انكشاف و نورى نمى‌باشد كه به صاحب آن توان رد فروع به اصول بدهد؛ برخلاف اجتهاد حقيقى و علم توليدى كه پس از سال‌ها تمرين و ممارست، جوشش و هجوم ناگهانى دارد و با تمركز و استجماع، احضار و هدايت‌گر مى‌شود و چون با نفس و جان آدمى پيوند انشايى دارد، با مرگ به زندگى ابدى انتقال مى‌يابد و چنان‌چه درست باشد، بذر مشاهده و رؤيت مى‌گردد و به صاحب آن بسط مى‌دهد. علم حقيقى مى‌تواند توليد معلومات نمايد، اما از مجموع معلومات نمى‌توان به علم رسيد. علم، نيازمند جلا و توجه است، اما معلومات، متكى به حافظه و تكرار مداوم است تا از دست نرود و فراموشى يا غفلت نگيرد. علم صورى يا معلومات، دانشى تحصيلى‌ست و بايد هرچه فرا گرفته مى‌شود، در توبره‌ى حافظه رود تا پس از مدتى دراز، علم قشرى كسب گردد و بدون گذر چنين تاريخى، علم در مغز شكل نمى‌گيرد. علوم صورى، تكبر و منيت مى‌آورد؛ ولى علوم حقيقى آدمى را فروتن، با صفا و روشن‌دل مى‌نمايد. علم حقيقى روح‌بخش است و علم صورى جان را سنگين و روح را اسير زمين مى‌كند. علم صورى، تنها صورتى از علم است و در اراده و منش باطنى و ساختار روحى آدمى نقشى ندارد و حتا انسان را در حد حيوان به رؤيت و مشاهده‌ى حقايق نمى‌رساند و حال اين‌كه كم‌ترين اندازه‌ى تربيت اين است كه انسان بتواند توانمندى‌هاى حيوانات را در خود فعلى نمايد.

علم صورى حوزوى گاه با گرايش به تعبدهاى افراط‌گرايانه دچار مشكل بدفهمى و ركود در چارچوب‌هاى عوامانه و سنت‌گرايى جامد و متحجر مى‌گردد. علم صورى، علمى مفهومى‌ست كه دسترسى ملموسانه به چيزى ندارد و مفاهيم دينى براى آن، هم در تبيين مفهومى و واژه‌شناختى و هم در تشريح مصداقى مجمل يا مهمل باقى مى‌ماند و به فهم درست و عمل صائب دينى نمى‌رسد.

علوم صورى از دانش‌هاى قابل كنترلى‌ست كه مى‌تواند حتا براى استعمارگران نفع مادى داشته باشد و براى همين مورد حمايت بدخواهان دين قرار مى‌گيرد، ولى علوم حقيقى و ريشه‌دار كه پشتوانه‌ى معنويت و غيب را دارد، در باطن افراد وارسته‌اى نهادينه مى‌شود كه نه‌تنها هرگز خود و دانش‌هاى خويش را در اختيار ايادى طاغوت و دنياطلبان چيره قرار نمى‌دهند، بلكه سدّ راه ايادى باطل مى‌گردند. اگر چيرگى با عالمان قشرى باشد و عالمان حقيقى به انزوا و محاق روند، خوبى‌هاى انسانى و عقايد سالم رو به افول و معانى معنوى راكد و حقايق ربوبى تعطيل و صفات كمال به‌خصوص صفا، صميمت، مهر، محبت و عشق و صداقت به ضعف و خاموشى مى‌گرايد و در برابر، كژى‌هاى اهريمنى و بدى‌ها و انگيزه‌هاى صورى و هوس‌هاى مادى به‌راحتى رشد مى‌يابد و نه‌تنها جايگزين كمالات مى‌گردد، بلكه حتا مثل قرآن‌كريم و ديگر شعاير دينى در مردمانان خوب و اهل ديانت، رنگ و روى دنيا به خود مى‌گيرد و آنان به‌ظاهر دين بسنده مى‌كنند و مبادى معرفت و معنويت در معانى صورى خلاصه مى‌گردد. با چيرگى علم صورى، علم‌ها فاقد روشنايى و عرفان‌ها بدون رؤيت و معرفت و حقيقت نه‌تنها از هر صورتى گرفته مى‌شود، بلكه حق درگير مفاسد و اهل حق مبتلا به تاريكى مى‌گردند تا آنگاه كه دست حق از آستين غيب ظاهر گردد و عالمى حقيقى را قدرت دهد تا پاكى و درستى را براى جامعه و مردمان تبيين سازد و مديريت كند. همواره چنين است كه روحانيت واقعى با اعتقاد به ولى‌نعمت خود امام عصر ( عجل‌الله تعالى فرجه الشريف ) و احساس وابستگى به آن‌حضرت و توجهات و عنايات ايشان، سلامت، مجاهدت مستمر علمى و تلاش عملى و ماندگارى داشته است.

بريده‌شدن از تبار پاك انبياى الاهى سبب مى‌شود خروجى و داده‌هاى علم صورى، امورِ ذهنىِ فاقد پشتوانه و حجيت، و تعزيه‌ى علم و دين باشد كه نمى‌تواند پاسخ‌گوى نيازهاى عقيدتى و دغدغه‌هاى مطرح در جامعه و در نهاد افراد گردد و روندگان به ژرفاى چنين علم‌واره‌هايى كه حقيقت علم و دين در آن نيست، در خود حوزه‌هاى علمى نيز به تحليل روند و فرد مدعى را روحانى‌نما بسازد نه روحانى حقيقى و اصيل؛ روحانى‌نمايانى كه نهايت همت آنان رواج انديشه‌هاى قدما، آن هم به صورت كمّى و فهرست‌وار و ظاهرگونه مى‌باشد و قرآن‌كريم كه منبع تمامى دانش‌هاست، نزد آنان مهجور مى‌ماند و بررسى‌هاى روايى آنان نيز از روايت فراتر نمى‌رود و به درايت نمى‌رسد. چنين كسانى چون عيارى از علم و معنويت ندارند، دلزدگى مى‌آورند.

مشكلات اساسى اين گروه بريده از باطن و تبار انبياى الاهى وقتى خود را به‌طور بارز نشان مى‌دهد و معضلات سياسى و اجتماعى فراوانى را در پى مى‌آورد كه اين ظاهرگرايان بيگانه از فهم زبان تخصصى دين و مگوهاى آن، و فاقد اجتهادِ مبتنى بر ملكه‌ى قدسى، حاكميت بيابند و بخواهند بر پايه‌ى فهم غيرالاهى و تمام‌نفسانى و بيگانه از نور ربوبى، قانون دينى بنويسند و ظاهرگرايانى بيگانه از ملكه‌ى قدسى موهبتى، و پايبند به داده‌هاى سنتىِ اجتهاد ادعايى، ظاهرى و سطحىِ خويش، سياست و تدبير را شرعى بخواهند؛ آن هم شرعى پرپيرايه كه آنان با ذهن ساده‌باور و انديشه‌ى سطحى و مغز خشك و سينه‌ى سرد و يخ‌زده از جمود و ارتجاع در دست دارند؛ نه شرعى كه فهم عالمان و آگاهان به زبان دين، آن را سينه به سينه و با درك حضور ربّانى عالمان ولايى و در نظامى استادمحور و الاهى به آن رسيده است.

اما فاجعه‌بارترين و غم‌انگيزترين پى‌آمدِ قشرى‌گرى، برخوردهاى معاندانه‌ى برخى ظاهرگرايان با عالمان حقيقى در چهره‌ى تكفير و حكم ارتداد است. در زمان غيبت، مى‌شود متوليان دين، عالمانى ربانى باشند كه صاحب ملكه‌ى قدسى و ولايت و جامع ظاهر و باطن هستند كه همواره در حفظ دم، عِرض و ناموس مردمان جانب احتياط را پيش مى‌گيرند و ممكن است ظاهرگرايانى عادى يا صاحبان شعبده، حيله، تخدير و دغل كه در عصر غيبت فراوانند، نفوذ و مقبوليت اجتماعى يابند كه ملكه‌ى قدسى و ولايت ندارند و با قشرى‌گرى لفظى تنها فن دينى در اختيار آنان است و دين از دريچه‌ى فهم فنى و برداشت آنان دچار پيرايه‌هاى برآمده از كج‌فهمى دينى و سليقه‌هاى متعصب و گاه اوج خشونت و قساوت مى‌گردد و از آنان چهره‌هايى همچون كاهنان معابد با صندوق‌هاى سرشار از زر و سكه و تزوير و ريا مى‌سازد. فاجعه‌بار و غم‌انگيز اين‌جاست كه مى‌شود ظاهرگرايان در لباس دين، به اشتباه يا آگاهانه و به جسارت حاصل از قساوت قشرى‌گرى و جمود، حكم به ارتداد مجتهدى قدسى يا ولايى بدهند كه دين حقيقى و بدون پيرايه را دريافته است. البته آنان در حقيقت ارتداد خويش را رقم مى‌زنند؛ هرچند پيشينه‌اى از انواع عملكردهاى آيينى داشته و در صف پيشتازانِ مقدسان باشند. اگرچه كسى كه مرتكب چنين گناه بزرگى مى‌شود، مقدس‌مآبى مغضوبى‌ست، نه اهل قدس! و عمرى باطن روبهى و درندگى گرگى را با ماسك قديسى و خباثتى عميق در ظاهرى ايمانى داشته است.

ظاهرگرايى و قشرى‌گرى با ظاهر پير علمايى و ريش بلند، از نخستين نمودهاى شيطانى در كودتاى سقيفه بود. در تاريخ است جناب سلمان فارسى به‌سرعت نزد اميرمؤمنان  7 آمد و با شتاب گفت: يا على  7، از چه نشسته‌ايد، زود مسجد بياييد كه مردمان با ابى‌بكر بيعت كردند. حضرت كه آرام نشسته بودند فرمودند: آن كه ابتدا بيعت كرد، ريش بلندى داشت؟ سلمان گفت: بله. حضرت فرمود: آيا شخص پيرى بود؟ سلمان گفت: آرى. حضرت فرمود: سلمان، آن را كه ديدى، شيطان بود. وقتى شيطان با ريش بلند و به صورت پيرمردى ظاهر مى‌شود، نخستين هنرپيشه در بازار ادعاست.

بايد به خداوند پناه برد از عالمانى كه در اين روايت نبوى توصيف شده‌اند :

« أَبْغَضُ الْعِبَادِ إِلَى اللهِ عَزَّ وَجَلَّ مَنْ كَانَ ثُوَيْبُهُ خَيْرٌ مِنْ عَمَلِهِ، أَنْ يَكُونَ ثِيَابُهُ ثِيَابَ الأَنْبِيَاءِ، وَعَمَلُهُ عَمَلَ الْجَبَّارِينَ »[2] .

ـ بدترين بندگان نزد خداوند كسى‌ست كه لباسش ( ظاهرش ) از كردارش بهتر باشد. لباس او لباس پيامبران و كردار او، عمل ستمگران ( سلطنت و چيرگى ظالمانه ) باشد.

گروهى ديگر از روحانى‌نمايان حتا همين علوم صورى و صورت معنويت را هم ندارند و افرادى ضعيف، ولى پر سروصدا و مدعى هستند كه هوا، ريا، سالوس و پنهان‌كارى را در هم مى‌آميزند و به‌جاى طلبگى معنوى كه از آن بى‌بهره‌اند، با امكانات و روش‌هاى پيچيده‌ى تبليغاتى، هنرپيشگىِ زننده مى‌كنند؛ اين در حالى‌ست كه عالمان حقيقى همانند پيامبران الاهى شخصيتى ممتاز و منحصر به خود دارند و هنرپيشه‌اى نمى‌تواند نقش واقعى و ربوبى آنان را حتا بازى كند؛ به‌گونه‌اى كه مردمان در سيماى آن بازيگر به تماشاى خود حق بنشينند نه بازى‌گرىِ نقش حق. اين گروه اگر نفوذى بيابند، نجابت روحانيت و صداقت طلبگى و معنويت عالمان حقيقى را به حاشيه مى‌رانند. منبريان آنان دنياطلبند و براى دنياخواهى خود سعى مى‌كنند تمام موقعيت‌هاى تبليغى و تريبون‌ها را در دست بگيرند، اما آنان نه خود مردمانى‌اند و نه تأثير عميقى بر مردمان دارند. آنان به تبليغ گزاره‌هايى مى‌پردازند كه مردمان، بهتر و كارآمدتر از آن را در فيلم‌ها و در هيأت بازيگران مى‌بينند و اين بحران براى آن است كه كيفيت و پرداختن به محتواى الاهى و معنوى روحانيت و به تبع آن، اجتهاد حقيقى در آنان نيست. تفاوت طلاب معنوى و عالمان حقيقى با چنين آخوندهاى بازيگر و سايه‌نشين همانند تفاوت بهشت و جهنم است: يكى صادقانه در خدمت دين و مجاهدت علمى‌ست و حتا جان خود را در اين راه مى‌دهد تا به خدا برسد و ديگرى، دين را به خدمت منافع و مطامع دنيوى و هوس‌هاى نفسانى خود مى‌گيرد و با آن كاسبى مى‌كند تا به ثروت، قدرت يا شهرت موقت دنيا برسد. اينان بدون سند و اعتبار، هرچيزى را مدعى مى‌شوند و حوزه را به بازار تبديل كرده و حتا با دانش ادعايى كاسبى مى‌كنند؛ اما وارثان حقيقى پيامبران، اهل معنا، محتوا و سند و علم و اجتهاد مى‌باشند و سخنى بدون مدرك و دليل و تحقيق ندارند. اگر سرنوشت دين در دست آنان قرار گيرد، مردمان هم خود عاشق راستى مى‌گردند و هم به‌راستى و از روى صداقت در پى دين راه مى‌افتند و خداوند و ديانت را دوست دارند و به زندگى خود رنگ محبت مى‌دهند.

حوزه‌هاى علمى، حوزه‌ى روحانيانى‌ست كه زندگى آنان طلبگى و شبيه زندگى انبيا، ساده است، ولى در اين ميان، روحانى‌نمايان از خودبيگانه‌اى سالوس‌باز و رياكار هم هستند كه كارهاى خود را با بينندگان تنظيم مى‌كنند؛ فارغانى عافيت‌طلب و حاشيه‌نشين كه زحمت و مجاهدت عالمان حقيقى را به خود مى‌بندند، بدون آن‌كه كم‌ترين سختى به خود داده باشند؛ دنياخواهانى كه هيچ شباهتى به پيامبران خدا ندارند و با آن‌كه كم‌تر موضوعى را به دقت مى‌يابند، علم و دين و عقل كل را منحصر به دانسته‌هاى خود مى‌دانند و براى كسى گوش شنوايى ندارند. دين اگر گرفتار دوگروه نادانان مدعى و ستم‌گران شود، آنان با دين به‌طور دل‌خواه عمل مى‌كنند و بر مردمان هرچه مى‌خواهند، روا مى‌دارند و گذشته از خودبينى و گرفتن قيافه‌ى حق به جانب، طلب‌كار نيز مى‌شوند. اينان دين را به بدترين نوع استبداد تبديل مى‌كنند و دينى مى‌سازند كه از كفر و بى‌دينى بدتر است. از چنين دينى جز بغض و نفرت در دل بندگان خدا چيزى نمى‌نشيند و مردمان در باطن از فرامين الاهى گريزان مى‌گردند.

با توجه به تبارشناسى روحانيان، در صورت پذيرش‌هاى كمّى و ناديده‌گرفتن منش دينى و لياقت معنوى و تناسب بيش‌تر پذيرش‌شدگان، آنان استعدادهاى خود را هدر مى‌دهند و بايد گفت اكثر پذيرش‌شدگان به‌خاطر خدا از حوزه‌ها بروند و كارى ديگر را دنبال كنند. صرفِ رفتن چنين كسانى از حوزه‌ها كمك به دين مى‌باشد؛ چراكه دشمنان دين با استفاده از همين سياهى‌لشكرِ فاقد تخصص و علم دينى و تربيت‌نشده به آداب روحانيان و برگزيده‌نبودن از ناحيه‌ى خداوند و محروم از عنايت ويژه‌ى حق‌تعالا، به چهره‌ى دين و جامعه‌ى روحانيت آسيب مى‌زند. اگر آنچه از روحانيت در ميان مردمان ديده مى‌شود، همين قشر ضعيفِ در علم و بى‌تبار باشد و اگر تبليغ به دست آنان باشد، نه در اختيارِ عالمان حقيقى، حوزه‌ها ديگر حوزه‌هاى علم و دين نمى‌باشد و در اين‌صورت جامعه‌ى روحانيت نيز فقط آخوندهايى ملبس و قشرى مى‌شوند كه محتواى غنى و درست و بدون پيرايه‌ى علوم دينى و فرهنگ والاى شيعى و معارف اهل‌بيت را در خود ندارند و دين رفته‌رفته رونق علمى خود را از دست مى‌دهد و ديانت عملى مندرس مى‌گردد و شعاير دينى و مظاهر مذهبى، نتايج منفى و مخدرّ در پى مى‌آورد و بى‌دينى يا بى‌تفاوتى نسبت به دين، فرهنگى اجتماعى مى‌شود و فراگيرى عمومى مى‌يابد و البته آن‌كه در اين فضا آسيب مى‌بيند، مردمانِ اسير به چهره‌هاى روحانى‌نما مى‌باشند؛ روحانى‌نمايانى كه آسيب‌هاى گسترده‌اى براى مردمان و شيعه دارند. معيار شناخت اين دوگروه روحانى‌نمايان و مرجع تشخيص بى‌عيارى آنان، همين مرام‌نامه‌ى روحانيت شيعه مى‌باشد.

اگر خطوط نظام‌نامه‌ى روحانيت لحاظ شود، صاحبان فقاهت كه به حقيقت محتواى دينى را با استنباط و اجتهاد داشته‌اند و داراى قدرت توليد علم دينى و صاحب ملكه‌ى قدسى بوده‌اند، شناخته مى‌شوند و روحانى‌نمايان مادى‌گرا و تفرقه‌افكن نمى‌توانند آن چهره‌هاى نصرت دين را به حاشيه و انزوا برند و حقيقت آنان را با واقعيت پوشالى خود بپوشانند. اگر بخواهيم صاحبان معرفت حقيقى دين سكان‌دار فرهنگ تشيع گردند بايد نظام‌نامه‌ى جامع حوزه‌ها را با قاطعيت، مهندسى و عملياتى نمود و بدين‌گونه مانع از آن شد كه آب از سرچشمه گل‌آلود گردد.

جاى خالى عمل قاطع به اين مرام‌نامه سبب مى‌شود روحانى‌نمايان كه قدرت علمى لازم را ندارند، بدون آن‌كه آزمايش شوند و امتحان دهند، امكانات را به خود اختصاص گردانند. آنان هزينه‌هاى بسيارى را بر حوزه‌ها تحميل مى‌كنند و چه‌بسا مانع حمايت از طلابى مى‌شوند كه شبانه‌روز زحمت مى‌كشند و از عمر و هوش و حافظه‌ى خود براى كارهاى حوزوى سرمايه‌گذارى مى‌كنند. رهايى از دام عالم‌نمايان بى‌كار، از هر دامى بدتر و سخت‌تر است و مى‌تواند انسان را از كار و زندگى باز دارد و او را مستأصل نمايد.

اعتماد صفانهاد و محبوبيت مردمانى

روحانيت اصيل و حقيقى داراى نفوذ مردمانى و مقبوليت و محبوبيت است، نه به‌خاطر آن كه در هر كارى كه شأن گروهى از مردمان است، دخالت دارد و پيشتاز است و نه به خاطر آن كه سبب رشد اجتماعى و توسعه‌ى روابط عاطفه‌آميز مى‌شود ( كه چنين نقش‌هايى را برخى ارگان‌هاى خيريه و مردمان‌نهاد نيز دارند ) و نه به خاطر توليد علم مجرد و محض، بلكه آنچه به روحانيت به عنوان جانشينان حضرات معصومين  : و اولياى كُمّل الاهى در عصر غيبت، ارزش والاى اجتماعى داده است، توان توليد علم دينى مى‌باشد كه به تبع تخصص در اجتهاد و ترجمانىِ دقيق دين و واسطه‌ى نقل گزاره‌هاى وحيانى از خداوند و حضرات معصومين  : و مقبوليت تقوايى و صفانهادانه و دارابودن ملكه‌ى متناسب عدالت ( ملكه‌ى قدسى ) است. جامعه‌ى روحانيت كه بهترين چهره‌ى دانش و صداقت در زمان غيبت مى‌باشد، زبان دين دانسته مى‌شود. مشروعيت اين جامعه، به قدرت فهم مرادِ شارع و ترجمانىِ صادقانه‌ى آن است. كشف مراد شارع و انشاى آن در قالب حكم يا گزاره‌ى علمى، نيازمند استناد درست است تا روحانى بداند آنچه مى‌گويد « دين » است و از غير دين نمى‌گويد.

همين ويژگى‌ها، روحانيان را امين مردمان و گزاره‌هاى وحيانى ساخته است. اعتماد مردمانى برآمده از اين است كه روحانيتِ دانش‌محور با احساس مسؤوليت و تكليف عظيم نسبت به دين، بلكه با ايثارگرى و گذشت جوانمردانه از خانواده‌ى خود و تمايلات نفسانى، تلاشى شبانه‌روزى براى رشد تخصص و توليد علم دينى داشته‌اند و مردمان، هر دوره‌اى خيرى تازه و مرحمت و خدمتى نو از روحانيان مى‌بينند؛ آن هم در اين عصر كه اسلام به بيش‌ترين گذشت، ايثار و از خودگذشتگى نياز دارد.

نقطه‌ى ورود روحانيان به جامعه و شكل‌گيرى اعتماد مردمانى، در قدرت افتا و نظريه‌پردازى علمى آنان است. جامعه در صورتى نسبت به روحانيان اقبال عام دارد كه آنان ريشه‌اى‌ترين ركن اين نهاد را، كه توليد علم دينى‌ست، با قوت پى‌گير باشند. اگر جامعه‌ى روحانيت نتواند نقش پيشتازى در دانش‌هاى انسانى و اسلامى را براى خود احراز و حفظ كند و پاسخ‌گوى نيازهاى علمى در اين حوزه‌ها باشد، نفوذ اجتماعى و محبوبيت آن رنگ مى‌بازد و به افول مى‌گرايد.

اعتماد و مقبوليت مردمانىِ روحانيت در صورتى پايدار مى‌گردد كه بيش‌تر حوزويان داراى تبار معنوى پيامبران الاهى باشند؛ وگرنه در صورتى كه مدعيان دروغين علم و اجتهاد با اجراى دقيق مرام‌نامه‌ى روحانيت، از حوزه‌ها هرس نشوند و كيفيت حقيقى باقى نماند، حوزه‌ها مقبوليت اجتماعى خود را از دست خواهند داد؛ به‌خصوص كه در عصر ارتباطات، هيچ گفته و نوشته‌اى از ديد جامعه پنهان نمى‌ماند و عالَم بى‌خبرى، پوپوليسم و عوام‌گرايى گذشته است.

روحانيت شيعه يعنى طلاب صديق، بهترين پديده‌ها و خير دين و ديانت مى‌باشند، اما نبايد از اشتباهات سهوى يا عمدى گروه دوم كه از بى‌اعتقادى و بى‌عملى حكايت مى‌كند و كژروى‌هاى بزرگى را مرتكب گرديده و علت سستى، سوء اعتقاد و انحراف مردمان و مؤمنان را ايجاد مى‌كنند و از وقار و قداست لباس مقدس روحانيت سوء استفاده مى‌كنند، ساده گذشت؛ چراكه اين مدعيان نهايت همانند پرستاران مى‌باشند، اما پرستارانى كه براى انجام يك جراحى حساس اقدام مى‌كنند كه نتيجه‌اى جز مرگ گروهىِ افراد جامعه ندارد و هركسى بر تخت بيمارستانِ چنين پرستاران مدعى پزشكى و تخصص بنشيند، بايد منتظر تابوت خود باشد. البته بايد انصاف  داشت و حكم يك فرد خاطى را بر نوع حمل ننمود.

از سوى ديگر، مردمان نيز بايد با مجتهدان حقيقى محشور باشند. اگر جامعه‌ى روحانيت با اصل « اجتهاد » و « آزادى بيان مجتهد » ارزش معنوى و مردمانى دارد، مردمان نيز در صورت حشر و نشر با آنان به آگاهى و سلامت و سعادت مى‌رسند، وگرنه آنچه روزى در كودتاى سقيفه بر مردمانان رفته است، باز با مصايب و مشكلات بيش‌ترى از ناحيه‌ى روحانى‌نمايان خواهد رفت.

جامعه‌ى روحانيت اگر در عصر غيبت، حياتى اقتدارى و رحمانى دارد، با تلاش هزار ساله‌ى عالمان حقيقى دين و مجاهدت‌ها و همراهى‌هاى مردمان بوده است. اعتمادى كه مردمان به روحانيت دارند، به اعتبار تخصص دينى و عدالت است و پايدارى اين شأن، ضامن بقاى آن است. اگر اين شأن از دست رود، روحانيت فلسفه‌اى براى ظهور اجتماعى نخواهد داشت؛ زيرا روحانيان، اعتماد دينى و پايگاه مذهبى خود را از اين رهگذر دارند. مردمان، حوزه‌ها را موهبتى الاهى براى عصر غيبت و در خدمت مردمان مى‌دانند. آنان مى‌دانند اجتهاد علمى و دينى حوزه‌ها با قلم‌زدن حرف‌به‌حرف و سطربه‌سطرِ محققان و متفكران حوزوى و با جهاد علمى و معنوى طلاب در طول تاريخ به دست آمده است. پيش از انقلاب، با چشم خود ديدم كه همين طلاب معنوى به دست كماندوهاى شاه در مدرسه‌ى فيضيه تكه‌تكه و پاره‌پاره مى‌شدند. چند كماندو بر سر طلبه‌اى مى‌ريختند و با ايجاد كوچه، تا او را به كاميون نظامى خود مى‌رسانند، چيزى از او باقى نمى‌ماند جز لاشه‌اى پر از خون. اين مجاهدت‌ها و ايثارگرى‌ها در كنار سطح بلند علمى حوزه‌ها ارزش والاى اعتماد مردمانى را آورده است.

حوزه‌هاى علمى شيعى در نزد مردمان، حوزه‌هاى دانشمندانى قوى در دانش‌هاى دينى و تدين علمى و بدون پيرايه و سعادت‌بخش در آخرت و تمدن پاك و تضمين‌كننده‌ى سلامت دنيوى‌ست؛ متدينانى كه در حوادث و به گاه فتنه‌هاى فردى يا عمومى، خودنگه‌دارند و حريم‌ها و مرزهاى شرعى را ناديده نمى‌انگارند و خداوند را در هر ماجرايى لحاظ مى‌كنند و هجوم انبوه سختى‌ها و مشكلات نمى‌تواند آنان را از مسير خداوند و حق‌خواهى باز دارد و حق را با تهديدها و ارعاب‌ها و يا وعده‌ها ترك نمى‌نمايند؛ خودنگه‌دارى آنان به سبب ايمان و تقوا و به نيت قرب الاهى‌ست، نه به انگيزه‌هاى ديگر؛ متدينانى تحمل‌پذير و آزادانديش اما وفادار به آموزه‌هاى دين الاهى و شريعت بى‌پيرايه؛ عالمانى كه مردمان به‌خوبى لمس مى‌كنند به آگاهى و تخصص‌هاى  آنان نيازمندند و تمامى ويژگى‌هاى مطلوب و شرايط لازمِ تأكيدشده در مرام‌نامه‌ى روحانيت را دارا مى‌باشند و با اطمينان كامل به آنان اعتمادى پاك و خالص دارند.

فصل يكم : حوزه‌هاى علمى و تبليغى

خط  : حوزه‌هاى علمى، مراكزى اسلامى براى تربيت علمى، اعتقادى و معنوى طلاب ايثارگر است تا مكتب توحيدى اهل‌بيت عصمت و طهارت و فرهنگ شيعه‌ى دوازده‌امامى را به صورت تخصصى و با اجتهاد علمى بشناسند و مرزبانان شريعت الاهى در مقام ميراث‌دارى از انديشه‌هاى انبيا و اولياى الاهى  : و مرجعيت هويت ممتاز فقاهت و نگهبانان آزادانديش با آرمان سبز انتظار و مبلّغان مرام حق در ذيل عنايت خاص حضرت بقية‌الله ( عجل‌الله تعالى فرجه الشريف ) و اعتماد شيعيان و همراهى و مقبوليت مردمانى باشند.

مجتهدان و مبلغان

خط  : روحانيت شيعه سِمَت ترجمانىِ دين جامع و داراى خاتميت نبى مكرم اسلام  9 را در قالب توليد علم دينى و مرجعيت تقليد و رهبرى مسلمانان را دارند. تبليغ اسلام با چهره‌هاى متفاوت آن، از اين صفت بارز شكل مى‌گيرد. صفتى كه روحانيان را از سلسله‌ى پيام‌آوران پيام الاهى قرار مى‌دهد، فقاهت و توان اجتهاد و استنباط رأى دينى‌ست. بر اين اساس مراد از روحانيت، دوگروه است : يكى مجتهدان صاحب شرايط كه قدرت توليد علم دينى دارند و ديگرى مبلغان راستينى كه با اعتماد به مجتهدان صاحب شرايط، گزاره‌هاى توليدى آنان را تبليغ و ترويج مى‌كنند. حوزه‌هاى علمى به اعتبار اين دوگروه به علمى و تبليغى تقسيم مى‌شوند.

روحانيت

خط  : « روحانيت » عنوانى‌ست كه تمامى ارزش‌هاى علمى و معنوى را در خود دارد؛ به‌گونه‌اى كه نمى‌شود پسوندى ارزشى براى آن به صورت تأسيسى آورد و نمى‌شود از روحانيت متعهد يا صادق گفت؛ زيرا روحانيت همان تعهد و صداقت است و نمى‌شود به آن انشعاب و تقسيم داد؛ هرچند توليد علم دينى و اجتهاد، اختلاف در فهم را برمى‌تابد.

ميراث‌برى از انبياى الاهى

خط  : نخستين صفت بارز روحانيت شيعه اين است كه روحانيان از تبار انبياى الاهى مى‌باشند. حوزه‌هاى علمى ميراث‌دار فرهنگ اهل‌بيت  : مى‌باشند؛ زيرا مجتهدان قدسى، از حضرات معصومين و ائمه‌ى هدى  : سرچشمه‌ى معرفتى و فقاهتى مى‌گيرند و افزون بر اين‌كه لزوم آنان تابع همين فرهنگ ولايى مى‌باشد، غايت ايجادى آنان نيز معرفت اجتهادى دين و حمايت‌گرى و نگهبانى در استمرار بخشيدن به صراط مستقيم دين ولايى، مبتنى بر خردگرايى و تحقيق‌پذيرى علمى و تبليغ مؤثر معنوى مى‌باشد.

تابع وحى

خط  : جامعه‌ى روحانيت، تابع سيستم الاهى و وحى ربوبى‌ست و در اين ميان، تنها نقش تابع، آن هم تابع تخصص‌محور و بر پايه‌ى اجتهاد و فقاهت دينى را دارد؛ تابعى كه تلاش وى براى ترجمان دقيق و امانت‌دارىِ بدون افزوده يا كاستى و دور از دگرديسىِ مراد شارع و دين است.

شناخت، حفظ و ابلاغ اسلام

خط   : مسؤوليت بسيار عظيم و رسالت سنگين شناخت دقيق دين اسلام و حفظ و انتقال فرهنگ پربار و ريشه‌دار اسلام ولايى و محبت اميرمؤمنان در عصر غيبت، بر عهده‌ى روحانيت مى‌باشد. حوزه‌ها بايد ضمن شناخت علمى دين، معارف، اخلاق و حلال و حرام دين را به وضوح بيان دارند و بر تبليغ و ترويج نرم آن‌ها سرمايه‌گذارى نمايند.

فقاهت

خط  : روحانيت، با « اجتهاد » و « عدالت » كه مجموع آن، « فقاهت » ناميده مى‌شود، وارث جايگاه انبياى الاهى  : مى‌گردد. بنابراين فقاهت دينى، دو پايه دارد: در مرتبه‌ى نخست، اجتهاد و سپس عدالت. ارتباط اين نقش با مردمان در شكل فتوا و نيز گزاره‌هاى علم دينى نمود مى‌يابد.

خط  : پويايى فرهنگ و مكتب شيعه و حيات حوزه‌ها به علم و معرفت و آگاهى مستند و به عدالت متناسب با شأن روحانيان، با رعايت تمامى لوازم آن و به فقاهت مى‌باشد.

خط  : فقاهت شيعى امرى ممتاز و داراى سبك آموزشى منحصر به اين مكتب مى‌باشد و تابع سبك‌هاى رايج آموزشى نمى‌باشد. بنابراين نظام اجتهاد و استنباط و تربيت نيروى متفكر و خلاق كه قدرت نظريه‌پردازى دينى و فقاهت علمى داشته باشند، نظام آموزشى منحصر به خود دارد.

كاركردهاى تبعى روحانيت

خط  : كاركردهاى اجتماعى روحانيت، داراى ترتيب و ترتّب است و چنين است كه يكى پى‌آمد ديگرى‌ست. تمامى اين كاركردها به‌خصوص تبليغ و ديگر شؤونى كه براى عالمان دينى گفته مى‌شود، تمامى از دو صفتِ اساسى اجتهاد و عدالت و به تعبير ديگر، فقاهت و توان توليد علم دينى سرچشمه مى‌گيرد.

فقه جامع

خط  : توليد علم دينى را نبايد منحصر به احكام دينى و دانش فقه دانست، بلكه مرجعيت علمى در ديگر دانش‌هاى اسلامى مانند عرفان، فلسفه، تفسير و حديث نيز اين شأن را دارد و داخل در فقاهت و اجتهاد دينى‌ست.

خط   : فقه به معناى درك غرض گفته‌پرداز است و نيازمند زبان‌شناسىِ گزاره‌هاى فقهى، بلكه زبان تمامى گزاره‌هاى دين مى‌باشد، تا فقيه در دين‌شناسىِ يك‌سويه‌نگر، گرفتار نيايد؛ زيرا فهم غرض گفته‌پرداز، با شناخت كامل نظام معرفتى وى به دست مى‌آيد، نه صرف خبر يافتن و آگاهى از برخى گفته‌هاى وى و تحليل يك‌جانبه‌ى آن يا دريافت معناى واژگانى، بدون توجه به مراد اصلى و غرض گفته‌پرداز.

خط  : دين داراى سه بخش معرفت، اخلاق و احكام است. معرفت، زيرساخت دو بخش ديگر مى‌شود و اين دو بخش بر آن ترتب دارد. اخلاق نيز از مهم‌ترين حوزه‌هاى دين است. اخلاق، امرى عقلايى‌ست و براى احكام استدلال مى‌سازد و دليل حكم مى‌شود و بر دوچهره‌ى فردى و اجتماعى‌ست. اخلاق فردى، ناظر به رفتار فرد و خلق و خوى نفسانى و اخلاق اجتماعى به رفتار فرد در ارتباط با افراد جامعه يا خود اجتماع، از آن حيث كه جمع است، مى‌پردازد. احكام بر اخلاق مترتب است و اخلاق بر احكام پيشى دارد. اگر اسلام به صورت مجموعى و با گزاره‌هاى اعتقادى و اخلاقى‌اى كه دارد، در نظر گرفته شود، تكليف‌مدار نيست، بلكه معرفت‌محور است و تكاليف، بخش اندكى از حقيقت دين را تشكيل مى‌دهد.

خط  : اسلام دينى جامع است كه ادعاى خاتميت و هدايت در تمامى زمينه‌ها را دارد؛ بنابراين نبايد آن را در بخش احكام و فقه خلاصه نمود و نيز فقهِ آن، معنايى بسيار عام دارد. فقيه، نخست بايد حكيم ( داراى مجموعه‌اى از علوم درهم‌تنيده به همراه ملكه‌ى قدسى براى يافت حقيقت ) باشد و سپس وارد فقه شود تا فقه را به‌درستى بيابد و در شبكه‌ى تحجر و تنگ‌نظرى و سلايق شخصى گرفتار نيايد.

خط  : دين، نظامى جامع و به هم‌پيوسته دارد كه گسستگى نمى‌پذيرد و منظومه‌اى معرفتى‌ست كه بايد تمامى سيّارگان و اقمار تابع آن را ديد و منشورى چندبعدى و داراى اضلاع فراوانى‌ست كه بايد تمامى آن را با هم فهم نمود تا بتوان به تفقه دينى رسيد. دين داراى سه ضلع كلى معارف، اخلاق و احكام است كه هر ضلع نيز منطق فهم اختصاصى خود را دارد، اما اين منطق‌هاى فهم داراى اشتراكاتى هستند كه منطق فهم كلى دين و منش شارع را مى‌رساند. بنابراين كسى كه يكى از اين اضلاع را در اختيار ندارد، در اضلاع ديگر نيز راجل است و در استدلال‌هاى آن به خطاى محتوايى مى‌رود.

مراقبت علمى دين

خط  : دين همانند جامعه و نيز همچون وحى و انسان، پديده‌اى زنده است و حفظ، سلامتى و رشد آن نياز به مراقبت علمى و هوشمند دارد و پديده‌اى اعتبارى نيست. دين و احكام آن، ناظر به واقعيت‌هاى خارجى‌ست و به حسب آن، حركت دارد. موتور حركت دين و شاسى آن نيز معرفت مى‌باشد. براى پيرايه‌زدايى از دين، بايد از فاز معرفت حركت كرد و آن را اصل اولى و پايه‌اى شناخت دين قرار داد؛ آن هم نه در محيطى عاميانه، بلكه در ساختارى علمى.

اعتماد مردمانى

خط  : حلقه‌ى واسطِ روحانيت به شريعت و جايگاه قدسى آن، « تخصص و اجتهاد » است كه با « عدالت »، اعتمادساز مى‌گردد و زمينه‌ى مقبوليت مردمانى را براى آنان هموار مى‌سازد. روحانيت، با تخصص دينى خود مى‌تواند پايگاه اجتماعى يابد. تخصص دينى، تركيب حقيقى از پيوند مبادى علمى و ملكه‌ى قدسى‌ست و تخصص با معنويت، مددكار مقبوليت مردمانى اين جامعه مى‌شود. اين اجتهاد و عدالت است كه روحانيان را امين دينى مردمان ساخته است. اعتماد مردمان به فقيه و عالم دينى، به وى حوزه‌ى نفوذ اجتماعى و اقتدار و مقبوليت مردمانى مى‌بخشد. بنابراين اعتمادى كه مردمان نسبت به روحانيان دارند، رنگ الاهى و نقش دينى دارد و مانند اعتمادى كه دو همكار صميمى دارند يا از سنخ اعتماد پدر به فرزند خود نمى‌باشد و بر توان اجتهاد علمى و عدالت قدسى تكيه دارد.

ماندگارى روحانيت

خط  : روحانيت، با همه‌ى سادگى و بى‌آلايشى، اقتدار و نفوذى شگرف در باورهاى مردمانى دارند و كوثرى هميشه جارى، رحمتى باقى و تبارى ماندگار است. همان‌طور كه نور ولايت اميرمؤمنان   7 هرگز امكان خاموشى ندارد، ضمانت الاهى و كرامت ولايى در پى حفظ، تثبيت، تحكيم و ماندگارى معرفت و فقاهت دينى روحانيّت شيعه مى‌باشد كه از اين نور ربوبى‌ست. روحانيت شيعه گذشته از آن‌كه به اعتبار « خلقوا من فاضل طينتنا »[3]  با نور ولايت عجين مى‌باشند، چهره‌ى حق و ادامه‌ى سلسله‌ى انبياى الاهى در ناسوت مى‌باشند و وجهات ربوبى و عنايات اولياى معصومين  : ضامن بقاى روحانيت است. اين سلسله به اعتبار همين سِرّ آفرينش، نابودى نمى‌پذيرد؛ اگرچه ضعف و قوت دوره‌اى خواهد داشت. مشيّت و اراده‌ى خداوند به اين تعلّق گرفته است كه اسلام را با روحانيت محافظت كند و تا زمان ظهور، آنان را نماينده‌ى حقيقت ناب و ماندگار ولايت و عصمت قرار دهد و گروه‌هاى درگير و معاند با آنان را به افول و نابودى بكشاند.

خط  : آسيب‌هاى روحانيت جز با خود روحانيت ترميم و درمان نمى‌شود؛ همان‌طور كه جز با خود آسيب نمى‌بيند. نفوذ روحانى‌نمايان و قشرى‌گرايان مى‌تواند با كم‌ترين غفلتى، جريان عمومى روحانيت را براى مدتى منحرف كند و از خط اسلام بيرون برد؛ اما اين جامعه همواره مورد امدادهاى غيبى‌ست و هيچ‌گاه به صورت كلى از بين نخواهد رفت. همواره هستند افراد مورد عنايتى كه حوزه‌ها را به صورت جزيى هدايت كنند و مسير درست را نشان دهند.

خط  : جامعه‌ى روحانيت براى هميشه باقى‌ست؛ زيرا ريشه در دين و اعتقادات مردمان دارد و مردمان، پذيرشى قهرى نسبت به اين گروه دارند و هيچ‌گاه اقبال مردمانى از آنان روى برنمى‌گرداند؛ به‌ويژه آن كه روحانيان درد دين دارند و عالمان متعهد و دلسوز براى به‌روزنمودن دين و ارايه‌ى آن در قالب‌هاى روزآمد و مورد اقبال مردمان، تلاشى خستگى‌ناپذير و ايثارگرانه دارند.

جامعه‌ى روحانيت همواره اين زيركى و فطانت را داشته است كه بتواند همواره مكتب تشيع را در كوران حوادث و پيشامدهاى سهمگين نجات بخشد و آن را زنده نگاه دارد. ضمن آن‌كه اين گروه در مجموع، مؤيد به تأييدات و عنايات حضرت ولى عصر ( عجل الله تعالى فرجه الشريف ) و امدادهاى غيبى مى‌باشند؛ هرچند اين امر، منافاتى با حضيض و افول آن در برهه‌اى از زمان ندارد، ولى اين افول ـ كه مستند به مديريت ضعيف عالمان چيره است ـ هيچ‌گاه به معناى سقوط كلى و انحطاط جامعه‌ى روحانيت نخواهد بود و پايدارترين جامعه در ميان مردمان، روحانيان مى‌باشند؛ اگرچه مى‌شود آنان در برهه‌اى، مديريت نظام را به صورت مستقيم در دست داشته يا در دوره‌هايى نقش مستقيم در آن نداشته باشند؛ هرچند هر دولتى نيازمند حمايت آنان است و بدون اين حمايت، مقبوليت چندانى نمى‌يابد.

سيستم طبيعى غيبى

خط  : بهره‌مندى از سيستم طبيعى غيبى كه به دست عالمان قديس و ربانى اجرايى مى‌گردد، از ويژگى‌هاى روحانيت است. اين نظام معنوى، هدايت اين جامعه را به صورت پنهان و در كتمانِ كامل در دست دارد؛ به‌گونه‌اى كه برخى از روحانيان، بدون توجه به آن، دست به ابراز دفاع از دين يا تبليغ خود مى‌زنند. اين سيستم پنهانى و فوق سرّى، حركتى بسيار نرم و رونده دارد و هيچ‌گاه حساسيتى در جايى ايجاد نمى‌كند. فعاليت‌هاى اين عالمان جامع ظاهر و باطن، از اسرار مگوست و آن را بايد در سيستم رجال غيب و مردان باطن معنا نمود؛ سيستمى آسيب‌ناپذير و غير قابل نفوذ براى نامحرمان، كه بقاى روحانيت را تضمين مى‌كند و آسيب‌هاى جامعه‌ى روحانيت، هيچ‌يك به اين لايه‌ى باطنى مطهّر باز نمى‌گردد و تنها معطوف به لايه‌هاى ظاهرى اين جامعه است. اساسِ ساختار روحانيت را اين لايه‌ى باطنى و پنهان شكل مى‌بخشد و تلاش‌هاى ظاهرى، اكتسابى و تحصيلى ـ كه قابل تبديل و تغيير است ـ در برابر آن بنيان قويم، با سلسله‌اى كه دارد، چندان در خور توجه نيست و همين نهاد باطنْبنيان است كه فرهنگ روحانيت را بر دنياى لائيك و سكولار حتا با بنيادهاى مشترك انسانيت و معنويتِ فاقد شريعت، وحى و آخرت، برترى خواهد داد.

تقدس عمامه

خط  : كرامت ماندگارى روحانيت، براى روحانيتِ داراى عمامه است و علمِ تنها و بدون عمامه، چنين اثرى ندارد. عمامه، نماد حيات الگوى جاودان زندگى؛ حضرت رسول‌اكرم  9 و نشان معنويت و قداست خاندان عصمت و طهارت  : است و براى مجتهدان و اهل علم كه به دوره‌ى درس خارج رسيده‌اند، لازم مى‌باشد. حرارت عشق به روحانيت و لباس مقدس آن، همچون عشق و محبت به امام‌حسين  7 در دل‌هاى مؤمنان مى‌باشد و در عصر غيبت، اهل حق اين حرارت را در دل‌هاى خود خواهند داشت؛ حرارتى كه آنان را به مبارزه‌ى فرهنگى و علمى عليه جبهه‌ى باطل مى‌كشاند.

خط  : هرگونه تلاش براى تغيير لباس اهل علم يا برداشتن آن به تأثير از ديگر محيط‌هاى علمى، ناآگاهى به اسرار آفرينش و تلاشى عقيم است.

حرمت و قداست عالمان دينى و مراكز حوزوى

خط  : نبايد شخصيت هيچ عالم دينى را زخمى و لكه‌دار نمود. طلبه تا عالمى دينى گردد بايد ده‌ها سال زحمت بكشد و كسى كه به عالمى دينى كم‌ترين بى‌حرمتى را نمايد، روز قيامت، بايد براى اين تضييع، پاسخ‌گو باشد. حتا نسبت به آخوندهايى كه مشكل دارند نيز بايد با احتياط سخن گفت و بدون در دست‌داشتن دليل بيّن هر سخنى را نگفت.

خط  : رعايت احترام و حرمت بسيار فراوان نسبت به طلبه‌ها و التفات و توجه به آنان كه ايتام آل نبى  9 هستند، بر تمامى كارگزاران و مسؤولان حوزوى لازم است و بايد آن را احترام به مرام رسول الله   9 بدانند و توجه داشته باشند قيام دين به طلبه‌هاست و اعاظم و بزرگان آينده‌ى حوزه‌ها، از ميان طلبه‌ها برخواهند خاست. مقام رهبرى، مراجع بزرگوار و اساتيد و مربيان، پدر معنوى طلاب مى‌باشند و وظيفه‌ى سرپرستى و رسيدگى كريمانه و بزرگوارانه به آنان را دارا مى‌باشند تا طلبه در جايى احساس بى‌پناهى و تنهايى نداشته باشد. آنان در برابر كمبودها و نيازهاى طلاب مسؤول مى‌باشند، همان‌طور كه وظيفه‌ى حمايت و پناه‌بودن را در برابر عموم مردمان دارند. روح مردمانى‌بودن و با مردمان و در كنار مردمان بودن و نفس‌كشيدن به عشق مردمان و خبرخواه تمامى مردمان بودن براى عالِم مانند آب براى حيات ماهى‌ست. عالم دينى خيرخواه تمامى مردمان است، اگرچه براى خود او ضرر شخصى داشته باشد. اين مسؤوليت در برابر طلاب كه يتيان آل‌محمد در عصر غيبت مى‌باشند، سنگين‌تر مى‌گردد.

خط  : شكستن حريم عالمان حوزه و اهانت به ساحت مقدس روحانيت به عمد، به‌خصوص از ناحيه‌ى حوزويان، جرم مضاعف مى‌باشد و در دادگاه ويژه‌ى روحانيت به‌گونه‌اى مورد دادرسى و قضاوت قرار مى‌گيرد كه از آن پيشگيرى گردد.

خط  : اگر اهل علمى دچار مشكلى اخلاقى و مرتكب جرمى شود، نقل آن مجاز نمى‌باشد و لازم است حرمت عالِم حفظ شود، وگرنه جامعه نسبت به همه بى‌تفاوت مى‌شود. قرآن‌كريم مى‌فرمايد :

( إِنَّ الَّذِينَ يُحِبُّونَ أَنْ تَشِيعَ الْفَاحِشَةُ فِي الَّذِينَ آَمَنُوا لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ فِي الدُّنْيَا وَالاَْخِرَةِ وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ )[4] .

خط  : حوزه‌هاى علمى و بيوت مراجع و مجتهدان، به‌خصوص مدرسه‌ى فيضيه كه محل رفت و آمد و زيارت اولياى الاهى و مطاف عالمان دينى‌ست، مركز علم و دين و داراى حرمت و قداست مى‌باشد. كم‌ترين بى‌انصافى يا حرمت‌شكنى در حق عالمان دينى و بيوت مراجع و مجتهدان نابخشودنى، و تضعيف آنان تضعيف دين، قرآن‌كريم و فرهنگ والاى حضرات معصومين  : مى‌باشد.

خط  : حفظ امنيت حوزه‌ها و بيوت مراجع و مجتهدان با حراست و نيروى ويژه‌ى حوزوى‌ست، نه نيروهاى انتظامى و نظامى وابسته به نظام يا دولت. حفاظت دولتى، حوزه‌ها را وابسته و غيرمستقل نشان مى‌دهد و در ذهن و فكر مردمان تأثير منفى دارد.

خط  : نيروهاى انتظامى و نظامى حق ورود به حوزه‌هاى علمى و بيوت مراجع و مجتهدان را ندارند. اگر مجرم و خطاكار يا متهمى در چنين اماكنى به بست بنشيند و يا به آن پناهنده شود، نيروهاى انتظامى و نظامى حق برخورد با او را ندارند.

حوزه‌ى علمى قم

خط  : ايران براى حوزه‌ها و عالمان دينى، كشور ولايت، و قم، عشّ آل نبى و خانه‌ى امام صادق   7 و كانون عنايت امام زمان و مركز ولايت امامان معصوم  : و مهم‌ترين پايگاه علمى حوزويان در پناه تصرف و عنايت حضرت فاطمه‌ى معصومه  3 مى‌باشد و با شب‌هاى معنوى منحصر و ممتاز در تمامى زمين، كه روح بهشت و حيات ملكوت و باشگاه معرفت است و خاك ولايت‌زاى خود و نيز مشكلات طبيعى و زيستى عمومى اين شهر كه دايمى خواهد بود، از لطايف حقيقت آن است و باعث مى‌شود اهل دنيا به آن رو نياورند، اين شهر را از بهترين شهرها براى رشد و ارتقاى معنوى اهل سلوك و معرفت و برشدن سالكان و عارفان نموده است. حوزه‌ى علمى قم، مركزى‌ترين حوزه‌ى علم و اصلى‌ترين پايگاه براى حوزه‌ها در تمامى اعصار خواهد بود.

خط  : مهم‌ترين حوزه‌ى علمى عصر غيبت، حوزه‌ى علميه‌ى قم است. اين حوزه براى حفظ ديانت در اين عصر به منزله‌ى « تنگه‌ى احد » و عالمان آن به منزله‌ى پاسداران آن تنگه مى‌باشند. اگر عالمى از اين حوزه به هر بهانه هجرت نمايد و آن را خالى گذارد همانند ترك تنگه‌ى احد در زمان رسول الله  9 است و به همان ميزان براى ديانت خطرآفرين است. طلبه بايد در قم بماند تا عالم شود. هر طلبه‌اى كه از قم بيرون رود، علم از او رخت برمى‌بندد و يا فضايى مناسب براى جلابخشى و ارايه‌ى دانش خود نمى‌يابد.

خط  : هريك از روحانيانِ دانشى، در دنياى پرآشوب عصر غيبت به مثابه‌ى سنگرى براى دفاع از دين و پناهى براى مردمان مى‌باشد و آنان هستند كه در برابر بدخواهان، مى‌توانند از هويت شيعى و فرهنگ علوى دفاع نمايند. هرگونه هجرت چنين عالمانى كه ستون‌هاى اصلى دين‌مدارى و دانش دينى در عصر غيبت هستند، با آوار و فروپاشى بخشى از بناى دين برابر است. اين عالمان هستند كه همچون كوه‌ها، براى شيعيان و ايتام آل محمد  9 در عصر غيبت پناه و نگاه‌دارنده به شمار مى‌روند. با اين وصف، عالمان يادشده حتا اگر با مشكلات اقتصادى درگير باشند، مجوزى براى ترك حوزه‌ى علميه‌ى قم ندارند.

خط  : حضرت معصومه  3 صاحب ولايت در سرزمين قم مى‌باشند و پديده‌اى، بى‌اذن آن حضرت  3 در اين سرزمين حركتى ندارد؛ چنان‌كه صاحبان بصيرت براى ورود به حريم حضرت معصومه  3 اذن دخول مى‌گيرند. حوزه‌هاى علمى اين شهر و حتا مسجد مقدس جمكران همانند ديگر سرزمين‌هاى مربوط به قم، در تحت تصرف و عنايت آن حضرت مى‌باشد. بنابراين نمى‌شود به مسجد جمكران چنان اهميت داده شود كه قداستى بيش از حرم حضرت معصومه  3 بيابد. افرادى كه براى زيارت از شهرهاى دور مى‌آيند، در ابتدا بهتر است قصد خود را براى زيارت حضرت معصومه  3 تعيين كنند، و نخست زيارت آن حضرت  3 را مقدم بدارند و سپس به مسجد مقدس جمكران بروند.

خط  : خداوند مهم‌ترين فرستادگان خود را در ميان نافرمان‌ترين مردمانان كه براى نافرمانى خود فلسفه و فكرى قوى دارند، برمى‌انگيزاند. در عصر غيبت، حوزه‌هاى علميه بر همين حكم مى‌باشد و بايد پشتوانه‌ى فكرى و فلسفى گروه‌هاى رقيب يا معارض را بشناسد و با آنان مواجهه‌ى فلسفى و علمى قدرتمند داشته باشد، نه انتظار تسليم محض، متعبدانه و ايمانى. بر پايه‌ى همين قاعده، خاك قم به صورت اقتضايى خصوصيتى دوگانه‌پرور دارد كه هم ولايت‌پذيرترين افراد و هم معاندترين آن‌ها را كنار هم مى‌نشاند.

اقتضاى خاك قم سبب شده كه اين شهر از نخستين سرزمين‌هايى باشد كه نسبت به ائمه‌ى معصومين  : وِلا داشته است و از اولين مناطق شيعه‌نشين كشور ـ در ميان انبوهى از شهرهاى همجوار سنى ـ باشد و اين خاك، عُش آل‌نبى گردد، اما همين خاك، كشش معاندان ولايت را نيز دارد.

فصل دوم : مركز مديريت حوزه‌هاى علمى

خط  : مديريت جامعه‌ى روحانيت داراى ساختار سازمانى رسمى با عنوان « مركز مديريت حوزه‌هاى علميه » در قم مى‌باشد كه زير نظر مراجع و عالمان سياست‌گذارى مى‌شود. اين مركز، نبايد به نظام و حكومت وابسته باشد و انتصاب مدير آن با رأى حداكثرى مراجع مى‌باشد.

خط  : حوزه‌هاى علمى داراى نظام مديريتى‌ست و تمامى طلاب و روحانيان ملزم به رعايت قوانين مصوب و حاكم بر نظام فعلى حوزه‌ها مى‌باشند و كسى نمى‌تواند بيرون از اين نظام، به صورت مستقل طلبگى كند و روحانى ملبس باشد.

مديران و مسؤولان حوزوى

خط  : غير عالِم و مجتهد نمى‌تواند عالم‌پرور باشد. مديريت حوزه‌ها بر عهده‌ى عالمان بومى و نخبگان مجتهد خود حوزه مى‌باشد كه سند كاربردى و علمى براى اثبات تخصص خود دارند و به دانش برنامه‌ريزى علمى حوزه‌ها و طريق سالم وصول به اجتهاد شيعى آشنا مى‌باشند، نه افرادى كه كار اجرايى و سياسى داشته‌اند و چهره‌ى علمى نمى‌باشند. اداره‌ى حوزه بايد به دست افراد كاردان و متخصص حوزوى باشد؛ حوزويانى كه عمرى سابقه‌ى تحصيل علمى، تحقيق و تدريس در حوزه‌ها را دارند نه كسانى كه از حوزه‌ها بيرون بوده‌اند و فكر خود را در كارهاى اجرايى به ركود كشانده‌اند و خلاقيت فكرى خود را از دست داده‌اند يا وابسته به دنياى سياستند يا در جوانى و خامى مى‌باشند و هنوز علم و دانشِ به‌روز و اجتهاد دينى ندارند. مديريت حوزه‌ها نبايد درگير سياست و حكومت گردد و به‌جاى آن‌كه نگاه مهندسى عالمانه و معرفت‌شناسانه به آن شود، ابزارى در دست حاكمان و صاحبان نفوذ گردد.

خط  : مسؤولان حوزه بايد عالمانى توانمند و به مراتب كارآمدتر از كارگزاران دولتى و در علم از نخبگان و مجتهدان و نيز آزادانديش باشند تا بتوانند از عهده‌ى اداره‌ى نظام حوزه برآيند كه مديريت آن از اداره‌ى يك دولت براى جهان شيعه مهم‌تر است. كسانى كه اجتهاد علمى و قدرت طراحى براى حل مشكلات ندارند و افرادى مصرفى، عافيت‌طلب و مطيع و آلت دست ديگران هستند، به هيچ‌وجه براى مديريت حوزه‌ها مناسب نمى‌باشند و هرگونه تصدى آنان در يكى از بخش‌هاى مديريتى حوزه به تضعيف دين منجر مى‌شود.

خط  : شغل اصلى و حرفه‌ى اساسى هر حوزوى، تحصيل و توليد علم مى‌باشد؛ از اين‌رو هيچ گاه نبايد نيروهاى حوزوى را به امور اجرايى و شغل‌هايى كه براى آنان و با توجه به هدف اولى ايشان، كاذب دانسته مى‌شود، واداشت. براى نمونه عالمان دينى را نبايد در پرداخت شهريه به كار گرفت.

خط  : عالم دينى اگر مسؤوليت كارى اجرايى را بپذيرد و بخواهد كارى انجام دهد كه تمام‌علمى نباشد، فكر و توان انديشه‌ى خود را از دست مى‌دهد. كار اجرايى اين عارضه را دارد كه قدرت فكر علمى را محدود و رفته‌رفته از بين مى‌برد. بنابراين مسؤولان و كارگزاران اجرايى نظام‌هاى سياسى و دولت‌ها براى مديريت حوزه‌هاى علمى مناسب نمى‌باشند.

ساختار مركز مديريت

خط  : مركز مديريت داراى معاونت‌هاى زير مى‌باشد: معاونت‌هاى آموزشى، پژوهشى، تهذيبى، تبليغى، بين‌الملل، ادارى و مالى و طرح و برنامه.

خط  : مديريت هريك از مدارس تابع مركز مديريت به دست مراجع و مجتهدان صاحب شرايط و به صورت جزيره‌اى اما تحت مديريت كلى « مركز مديريت حوزه‌هاى علمى » و بر پايه‌ى مرام‌نامه‌ى روحانيت مى‌باشد، نه بر اساس منويات نظام حاكم يا سليقه‌ى اشخاص داراى قدرت و نفوذ.

خط  : مدارس وابسته به مركز مديريت از دوره‌ى سطح به بعد بر اساس رشته‌هاى تخصصى‌ست و مراكز تخصصى هر دانشى مجزاست و براى هر دانش، ساختمانى مجزا همانند دانشكده‌ها لحاظ مى‌شود تا تمامى اساتيد آن علم در يك مركز جمع شوند و تا جايى كه امكان دارد از پراكندگى دروس جلوگيرى شود.

خط  : بانك جامع داده‌هاى حوزوى به عنوان بازوى تحقيقى و پژوهشى مركز مديريت مى‌باشد. اين بانك لازم است ضمن هموارسازى نشر تحقيقات و توليدات علمى هريك از مدارس، روند رشد آموزشى و پژوهشى هريك از مدارس را به‌گونه‌ى تفكيكى و نيز تطبيقى در گزارش‌هاى دوره‌اى خود ارايه دهد و نقش آنان را در پيشبرد علم دينى شفاف‌سازى نمايد.

خط  : دادگاه ويژه‌ى روحانيت، دادگاه اختصاصى و تحت نظارت « مركز مديريت حوزه‌ى قم » مى‌باشد. دادستان ويژه‌ى روحانيت از سوى مدير حوزه‌ى علمى قم منصوب مى‌گردد. اين دادگاه عهده‌دار حفظ حيثيت روحانيت و رسيدگى به اتهامات و جرم‌هايى كه عليه روحانيان واقع مى‌شود و نيز تخلفات و جرايم و اعمال خلاف شأن روحانيان است از آن جهت كه روحانى هستند. آئين‌نامه دادسراها و دادگاه‌هاى ويژه‌ى روحانيت براى يافتن قدرت اجرا به نظام و دولت حاكم ارجاع داده مى‌شود تا در ساختار قوه‌ى قضائيه و با حراست مستقل حوزه‌هاى علمى، اقتدار و نفوذ اجرايى يابد.

خط  : وابستگى مركز مديريت و ديگر مراكز حوزوى به بودجه‌هاى دولتى و نظام حاكم، تأثيرگذارى آن‌ها را ارشادى و سفارشى مى‌سازد. مركز مديريت و ديگر مراكز حوزوى لازم است ضمن حفظ استقلال خود، داراى بودجه‌ى مستقل حوزوى باشد.

مدارس خارج كشور، طلاب خارجى و امور بين‌الملل

خط   : روحانيت بيرون از كشور ايران با سازمانى كه زير نظر مركز مديريت حوزه‌هاى علمى و به عنوان بازوى بين‌الملل اين مركز است و انتصاب رئيس آن با حكم مدير اين مركز مى‌باشد، آموزش طلاب خارجى و ايجاد مدارس علميه در كشورهاى ديگر را مديريت مى‌كند.

خط   : حيطه‌ى كارى حوزه نه‌تنها ايران، بلكه جهان مى‌باشد و حوزه‌ها لازم است روح فرهنگِ علمىِ دين را در جان و دل مردمانان تمامى ملل و كشورها زنده نمايند و طعم لذت محبت به اهل‌بيت عصمت و طهارت  : را به آنان بچشانند و نيز زمينه‌ى هم‌انديشى جمعى بين‌المللى را در حوزه‌ى شناخت دين اسلام و ترويج فرهنگ علمى تشيع فراهم آورند.

خط  : بخش بين‌الملل حوزه‌ها لازم است ضمن برطرف‌كردن موانع، زمينه و امكان رساندن صداى مجتهدان برجسته، نوآور، كارآمد و داراى زبان علمى روز و قدرت استدلال و گفتمان را به مراكز علمى جهان و كنفرانس‌ها و هم‌انديشى‌ها فراهم آورد و از آنان پشتيبانى و حمايت داشته باشد و نيز آخرين داده‌ها و اطلاعات محافل و آكادمى‌هاى علمى خارج را كه با علوم حوزوى مرتبط است به دانشيان برساند و تبادل علم و اطلاعات و تعامل تحقيقى را رونق بخشد.

خط   : حوزه‌هاى علمى ديگر كشورها به حسب قوانين و نظام‌هاى حاكم بر آن كشورها، بومى‌سازى مى‌شود تا طلاب بتوانند در آن كشورها داراى مدرك علمى معتبر و رسمى باشند و به حسب آن براى انجام فعاليت‌هاى علمى، فرهنگى و تبليغى توانايى داشته باشند.

خط   : هريك از طلاب خارجى بايد به‌گونه‌اى تربيت شوند كه بتوانند مجرى آگاه متن قرآن‌كريم به عنوان قانونِ الاهى، به مدد اجتهادِ همراه با عدالت گردند و سلامت و سعادت مردمان كشور خود را تعقيب نمايند. علاقه به شيعه و ايران مجوز تخريب كشور و وطن خود نمى‌شود و طلبه‌ى هر كشور لازم است از وطن خود حمايت داشته باشد. خياينت هيچ طلبه‌اى به كشور خود مجاز نيست، بلكه لازم است منافع وطن خود را حمايت كند و از آن دفاع نمايد و آزادگى خود را پاس بدارد و براى دين با چنين مرامى تبيين و تبليغ داشته باشد.

شناسايى آزادى‌خواهان

خط  : حوزه‌هاى علمى بيرون از كشور لازم است افراد آزادى‌خواه و سالم هر منطقه و كشور را شناسايى و با جذب اين نيروها و مديريت متمركز و واحد و با در اختيار گرفتن وسايل ارتباط جمعى، حركت وسيع و سالمى را در برابر حركت‌هاى سياسى و استعمارى كه براى كنترل مردمان نمى‌خواهند آزاده‌اى، برجسته و رهبر ملت‌ها شود، ايجاد كنند و از طريق نيروهاى بومى و مردمانىِ آزادى‌خواه، فارغ از كيش و مذهبى كه دارند، به ايجاد « موج‌هاى سالم علمى » در آن ناحيه رو آورند. اين موج بايد پشتوانه‌ى علمى با خود داشته و نهضت آگاهى‌بخشى باشد؛ نه ايجاد موج در جامعه براى منفعت‌طلبى‌هاى شخصى يا گروهى، كه در آن صورت، فطرت حقيقت‌طلب آنان را زخمى مى‌سازد و اعتماد جهانيان را از دست مى‌دهد.

فصل سوم : سيماى طلبگى

خط  : محصل صاحب شرايط دينى كه به صورت رسمى براى حوزه‌ى علمى گزينش شده است تا تحت تربيت استادمحور، داراى تخصص علمى يا تبليغى حوزوى گردد، « طلبه » خوانده مى‌شود. طلبه‌اى كه استادمحور نباشد، نه به علمى مى‌رسد، نه به اخلاق و تربيتى و نه به معرفت و معنويتى، و ديگر طلبه نيست.

قواعد طلبگى

خط  : طلبه براى رسيدن به تخصص حوزوى و ميراث‌دارى علمى از انبياى الاهى، نخست بايد اصول و قواعد طلبگى را بشناسد و به نظام‌نامه‌ى روحانيت تعهد داشته و براى التزام عملى به آن، در حضور استاد معنوى دوره‌ى طلبگى، سوگند ياد كند. وى وفادارى خود به مكتب اهل‌بيت و حفظ ميراث فرهنگ تشيع را خاطرنشان مى‌شود و توجه دارد كه وفاى عالمان دينى به مردمان به استنباط سالم و روشمند و انتقال درست دانش و دين بى‌پيرايه‌ى الاهى به مردمان و به دورى از اختلاف‌انگيزى و پرهيز از مادى‌گرايى‌ست.

وابستگى طلبگى

خط  : طلبگى كمالِ خدمت به مكتب شيعه است و وابستگى طلبه تنها به ولايت مولا على  7 مى‌باشد. طلبه در اختيار حضرت صاحب‌الامر ( عجل‌الله تعالى فرجه الشريف ) مى‌باشد و سرباز آن حضرت قرار مى‌گيرد. صاحب و مولاى طلبه، تنها حضرت ولى‌عصر ( عجل الله تعالى فرجه الشريف ) مى‌باشد و بس.

خط  : طلبه به شناخت و پيشبرد اهداف الاهى و نهادينه‌نمودن دين حق در ميان مردمان و آرمان دين و آرزوى اهل‌بيت  : و به محبت امام زمان خويش و هموارسازى مسير حضور امام معصوم در باطن خويش و ناسوت وابسته است و نمى‌تواند خود را مستقل و آزاد بداند و نمى‌تواند نسبت به اين وابستگى، بى‌تفاوت باشد يا خود را به شخص يا مركزى ديگر وابسته سازد.

خط  : روحانى بايد با عمل و معرفت خود ثابت نمايد كه فقط از خداوند و رسول مكرم او  9 مى‌گويد و فقط يك آقا و سرور دارد كه امام عصر ( عجل الله تعالى فرجه الشريف ) مى‌باشد. مردمان از روحانيانى پذيرش دارند كه درد دين داشته باشند و سياست آنان دينى باشد نه آن كه دين را سياسى و حكومتى نمايند.

خط  : طلابى كه در حوزه‌هاى علمى گزينش مى‌گردند، ديگر به خود يا به همسر يا به پدر و مادر و يا به دوستان و آشنايان خود و يا به مؤسسات و نهادهاى غيرحوزوى تعلق ندارند و تمامى وجود آنان و هريك از نفس‌هاى ايشان به امام عصر ( عجل‌الله تعالى فرجه الشريف ) تعلق دارد و اين عنايت حضرت ولىّعصر  7 است كه وجود آنان را مى‌سازد و براى همين طلبه نمى‌تواند خود را در هر جايى كه بخواهد هزينه نمايد، بلكه خويشتن خويش را بايد به مولاى خويش متعلق بداند و در جايى كه مورد رضايت اوست هزينه سازد. همچنين هركسى كم‌ترين آسيب حيثيتى، جسمى يا روحى و روانى به طلبه‌اى وارد آورد به‌سختى بازخواست مى‌شود و روز قيامت بايد پاسخ‌گوى آن باشد؛ همان‌طور كه طلبه، خود نبايد نفس‌ها و لحظه‌هاى خويش را تضييع نمايد؛ به‌گونه‌اى كه پيوسته بايد حتا به مهم‌ترين و لازم‌ترين كار و مسؤوليت خود بپردازد، نه‌تنها به كارى مهم. طلبه بايد از بحث‌هاى غيرضرور و بى‌ثمر به‌شدت پرهيز كند و به بهترين كار بپردازد. بنابراين طلاب كه سربازان امام عصر  7 مى‌باشند، حرمت تكليفى دارد كه درس و بحث علمى را رها كنند و وقت خود را در جست‌وجوى مقولات معنوى مستحب مانند داشتن اربعين بگذرانند تا چه رسد به امور دنيوى و در پى مطامع خودخواهانه رفتن. علم و تربيت بايد با قوت و با نهايت پى‌گيرى شود و نياز است بسيارى از امور را كنترل نمود كه يكى از آن‌ها امور معنوى چون دعا، ذكر و رفتن به جمكران و مكان‌هاى زيارتى‌ست كه با اين‌كه مفيد است؛ ولى كسى كه درس دارد و در پى علم است و درس را واجب مى‌داند، نبايد واجب را فداى مستحب نمايد.

خط  : براى عالمان حوزوى هيچ كارى در هيچ جاى دنيا مهم‌تر از طلبگى و دانش‌اندوزى در مسير اجتهاد دينى نيست. كسب علم براى طلبه بر هرچيزى ترجيح دارد و سِمَت اصلى و اولى حوزه‌ها توليد علم دينى‌ست، نه نشر كردار عبادى. بنابراين فرد ضعيف در علم، به صورت قهرى جزيى از حوزه‌ى علمى و تبليغى به شمار نخواهد آمد.

خط  : طلبه بايد به مهم‌ترين كار بپردازد نه به كارهاى مهم تا طلبگىِ موفقى داشته باشد؛ از اين‌رو لازم است به « وقت » اهتمام داشته باشد و از تحقيق، آموزش و نگارش كتاب كه وظيفه‌ى اصلى او در ديجور غيبت و زير هجمه‌ى سنگين بدخواهان دين است، حتا در سفرهاى زيارتى يا در شب قدر، دست برندارد؛ وگرنه زيارت يا عبادت وى مصداق تضييع وقت مى‌شود تا چه رسد به آن‌كه با اهتمام‌نداشتن به حفظ سلامتى و نشاط خود، به‌ويژه پرداختن به نرمش براى آمادگى جسمانى، درگير سستى، ضعف، كسالت و تنبلى و محروم‌شدن از تحصيل و تحقيق شد.

رياضت طلبگى

خط  : طلبگى اگر بر زىّ طلبگى باقى باشد به خودى خود رياضت، سختى و انزوا دارد. رياضت طلبگى به اين است كه طلبه خود را مهاجر به سوى خداوند بداند و هرچه غير خداست را پشت سر بگذارد و خود را از تمامى علقه‌ها و تعلقات برهاند؛ چراكه اگر علايق ضعيف دوره‌ى جوانى در نهاد انسان لانه كند و پنهان بماند در درازاى زمان به درختى تنومند تبديل مى‌گردد تا ناگهان سر برمى‌آورد و معركه مى‌گيرد و ديگر توانى در آدمى نيست كه بتواند آن را قطع نمايد. بى‌خبرى از تعلقات بسيار خطرناك و كمرشكن است. بايد اميال، آرزوها و هوس‌هاى خود را شناخت و ديد چه خواسته‌هايى بر دل انسان سنگينى مى‌كند. بعد از رفع تعلقات، بخش ديگر رياضت طلبگى آن است كه قدرت استماع داشته باشد؛ آن هم استماع از عالمان و مجتهدانى كه سمت ترجمانى وحى را دارند و لسان صدق مكتب شيعه به شمار مى‌روند. چيزى برتر از تحصيل علم دينى براى طلبه نيست. اگر كسى قدرت اشتغال به علم را ندارد، نبايد هزينه‌اى را بر حوزه‌هاى علميه تحميل كند و از امكانات مادى آن بهره ببرد. طلبه پس از رفع تعلقات و پيدا كردن مربى و زانوزدن در برابر وى و داشتن تحمل استماع و قدرت شنيدارى و تحصيل علوم صورى، تازه لياقت بندگى را مى‌يابد و ضلع سوم مثلث كمال وى ترسيم مى‌گردد.

خط  : دين با تحصيل استادمحور و مطالعه و تحقيق عميق فهميده مى‌شود، وگرنه غير از آن انحراف، سطحى‌نگرى و گمراهى‌ست. اگر طلبه‌اى نمى‌تواند چنين تحصيلى داشته باشد، بايد بى‌درنگ حوزه را ترك گويد كه هم دين و هم خود و ديگران را تخريب و ضايع مى‌كند.

خط  : در عصر غيبت كه بدخواهان از هر طرف به دين هجوم مى‌آورند، اهمال و كاستى در طلبگى حرمان‌زاست و آثار وضعىِ اين حرمان به زندگى وارد مى‌شود.

فصل چهارم : گزينش طلبه

خط  : آنان كه قرار است به اجتهاد بر مدار ملكه‌ى قدسى برسند، برگزيدگان خداوند در هر عصر هستند. چنين نيست كه هركسى توفيق طلبگى و اجتهاد را بيابد. گاه صدها سال نماز و صفاى پدران و مادران در هم متراكم مى‌شود تا خداوند، طلبگى را رزق يكى از فرزندان نمايد و اختيار خداوند كه حسابگر ماهر و حكيمى‌ست، هوس طلبگى را به جان و دل برگزيده‌ى خويش مى‌اندازد تا وى را در پرتو عنايت و تربيت خاص خود به ملكه‌ى قدسى وصول دهد.

سازگارى طبيعى

خط  : هر فردى سيرى طبيعى دارد و كسى بايد به حوزه بيايد كه علوم اسلامى با طبيعت وى سازگار باشد و كسى كه اين علوم با طبيعت او سازگار است، بايد نخست رشته‌اى را بيابد كه با او تناسب داشته باشد و نيز استادى را جست‌وجو كند كه با سليقه و علايق او مناسبت دارد، وگرنه سيرى آسيب‌زا خواهد داشت و عمر و امكانات خود را ضايع مى‌كند. طلبگى بهترين شغل است و عالى‌ترين مقامات در آن است، ولى طلبه‌نبودن براى افراد عادى بهتر است، مگر آن‌كه با يكى از عالمان ربانى در ارتباط نزديك بوده و از او اذن داشته باشد.

منش طلبگى

خط  : طلبگى، مجاهدت در راه حق است و مجاهدت نيازمند دارابودن خوى‌هايى طبيعى‌ست كه فرد را توانمند و پايدار براى مبارزه و جهاد مى‌سازد كه از آن، به « منش طلبگى » تعبير مى‌شود. هر فردى منش طلبگى را درون خود ندارد و افرادى كه براى طلبگى اعلام آمادگى مى‌كنند، بايد از لحاظ منش طبيعى خود آزموده شوند. مبناى تربيت در نظام تربيت دينى، توجه به منش‌ها زير نظر استاد كارآزموده است كه در مصاحبه‌ى مربوط به گزينش طلاب به دست مى‌آيد.

طينت ايمانى

خط  : طلبه ابتدا منش دينى و طينت ايمانى دارد و بر اساس نهاد خود، دين‌پذيرى و علاقه به شناخت دين و طلبگى مى‌يابد و پى‌جوى آگاهى از دين مى‌شود و با دين، زندگى مى‌كند؛ از اين‌رو كسانى براى طلبگى گزينش مى‌گردند كه اين منش موهبتى در آنان احراز شده باشد. با توجه به زنده‌بودن دين و وحى و ارتباط آن با انسان زنده، نمى‌شود ميان دين و انسان تفكيكى گذاشت. دين‌شناسى و معرفت دينى با منش و سرشت انسانى پيوند دارد. اين ارتباط نهادى سبب مى‌شود معرفت دينى از هويت انسانى متأثر باشد. كسى كه هويت و منش وى با دين هماهنگ نيست، از فهم عميق و معرفت دينى، عاجز و ناتوان مى‌گردد. دين بر پىِ « منش انسان » مى‌نشيند و بر پايه‌ى آن نهادينه مى‌شود. منش دين‌دارى كه انسان را دين‌مدار مى‌نمايد و به تحقيق درباره‌ى دين و دين‌ورزى مى‌كشاند، از سنخ معرفت باطنى‌ست، نه علم ذهنى. منش ايمانى و طينت موهبتى و غيراكتسابىِ ولايى به انسان استوارى و استحكام مى‌بخشد تا پاى دين و اعتقاد درست خويش بايستد و حتا خون خود را در اين راه بريزد. طلبه اگر مسير يافت خويشتن را برود، عاشقانه حق‌طلب مى‌شود و در تمامى فراز و نشيب‌هاى زندگى از حق و مدار آن جدا نمى‌گردد و با سختى‌هاى روزگار سازگار مى‌باشد. بنابراين دين‌دارى به‌معناى كالبدشكافى خويشتن و لايروبى باطن و كشف اين منش مى‌باشد. دين‌دارى با « خوديابى » و جراحى نفس به صورت زنده شروع مى‌شود، نه با عبارت‌خوانى‌هاى مرده و فاقد حيات كه تيغى به خود نمى‌زند و زخم و زخمه‌اى ايجاد نمى‌كند و خود شخص در عبارت‌هاى خويش نمى‌باشد. مهم براى عالم دينى شناخت درون اشيا و باطن افراد به‌ويژه خويشتن خويش است.

توانمندى طلبگى

خط  : طلبه و روحانى، لازم است توانمندى طلبگى را داشته باشد. توانمندى طلبگى، بر منش طلبگى استوار است و تخصص در علم و اجتهاد و قدرتِ توليد علم و سپس عدالت، بر اين بستر ظهور مى‌يابد؛ آن هم نه تخصص براى طمع‌ورزى‌هاى نفسانى كه اصالت را به نفس فرد مى‌دهد، بلكه براى ترجمان اجتهادى مكتب اهل‌بيت و خدمت به دين خدا و مردمان تا آخرين قطره‌ى خون و تا شهادت در راه خدا.

صفاى استوارى طلبه

خط  : طلبه‌اى كه به وحدانيت خداوند و نبوت پيامبر اكرم و ولايت اميرمؤمنان اقرار مى‌كند و مى‌خواهد ديانت داشته باشد و سرباز اين مكتب گردد، بايد توجه داشته باشد حتا اگر قتل براى وى نوشته باشند، از آن نهراسد و محكم بر حق بايستد. اين صفاى طلبگى‌ست كه جان خود را پاى دين مى‌گذارد؛ جانى كه مى‌تواند با بيمارى به مرگ در بستر محكوم شود. اين اهميت كار طلبگى‌ست. كمك‌كردن به دين و صفاى طلبگى اين است كه بتوان فراز و نشيب‌ها را با هم پذيرفت. طلبه‌اى مى‌تواند چنين آزاده و حق‌طلب باشد كه دين و قيامت و غيب و خداوند به جان وى سرايت كرده باشد و به خداوند چشم داشته باشد، نه به حوادث. او فقط به خداوند اعتماد دارد و به نيكى مى‌داند :

( أَنَّ اللَّهَ مَوْلاَكُمْ نِعْمَ الْمَوْلَى وَنِعْمَ النَّصِيرُ )[5] .

دورى از عافيت و ضعف

خط  : صيانت از دين در دوره‌ى غيبت، جاده‌ى صاف و هموارى نيست كه بتوان آن را با عافيت يا ضعف و استضعاف طى نمود. اگر كسى چنين پندارى داشته باشد، در اين مسير شكست‌پذير است. كسى مى‌تواند دين را تبيين كند و علم دينى را بيابد كه توان تحمل انبوه مشكلات در سال‌هاى متمادى و صبورى تحقيق درازمدت را داشته باشد و در اين سال‌ها با هجوم مشكلات دنيوى، از دست نرود و محكم و پابرجا بماند. هيچ‌كس در بستر عافيت و رفاه به بزرگى نمى‌رسد. تمامى بزرگان كه به جايى رسيده‌اند عافيت‌طلبى را از خود دور داشته‌اند و تمامى هستى خود را در راه هدف خويش گذاشته‌اند. بنابراين پذيرش افراد مبتلا به ضعف‌هاى نفسانى و استضعاف كه پوكى و سستى در آن‌هاست و گرفتارِ عافيت‌طلبى و كسانى كه مى‌خواهند خود و زندگى دنيايى را براى خويش اصل قرار دهند، مجاز نمى‌باشد. طلبگى براى كسى مناسب است كه خود را مخلصانه به دست پروردگار بسپارد و دل به درياى طوفانىِ عصر غيبت بزند و حاضر باشد خود را براى خدا و بندگان او قربانى كند و با خون خود، حياتى دوباره به جامعه دهد. بنابراين چون لازم است طلبه از گردنه‌هاى بسيار سختى بگذرد كه كار هركسى نيست، تنها بايد قوى‌ترين افراد شايسته و صاحب شرايط به اين عرصه وارد شوند. در اين‌صورت ديگر نمى‌شود توقع داشت براى هر منطقه و روستايى يك روحانى پذيرش و تربيت گردد.

خط  : عافيت‌طلبى و زيادى نعمت، خطر غفلت و كدورت دل را به همراه دارد و براى طلبگى مانع بزرگى‌ست. عافيت‌طلبى همچون ظلم و ستمگرى چنان آسيب‌زاست كه ممكن است به سرطان و بيمارى‌هاى مشابه آن تبديل شود. درست است كه مسؤولان لازم است نسبت به طلبه‌ها بهترين رسيدگى و سرپرستى را داشته باشند تا طلبه‌ها در وقت صرفه‌جويى كنند، اما خود طلاب بايد مواظب خويش باشند و از عافيت‌طلبى و رفاه دور بمانند و بر خود سخت‌گيرى نمايند؛ زيرا تا آدمى دوره‌هاى سخت و فشرده را نبيند، به بزرگى دست نمى‌يابد و محكم و استوار نمى‌شود.

غربت طلبه

خط  : طلبگى در عصر غيبت و دوره‌ى آخرالزمان طلبه را غريب و تنها مى‌سازد. در روايت بسيار مشهورى‌ست « دوره‌ى آخرالزمان از اسلام جز اسمى باقى نمى‌ماند »[6]  و نيز در اين دوره « نگاه‌داشتن

ايمان از نگاه‌داشتن آتش در دست مشكل‌تر و سخت‌تر است »؛ چنان‌كه پيامبر اكرم  9 مى‌فرمايد: « يَأْتِي عَلَى النَّاسِ زَمَانٌ الصَّابِرُ مِنْهُمْ عَلَى دِينِهِ كَالْقَابِضِ عَلَى الْجَمْرَةِ[7]  = بر مردمانان زمانى خواهد

آمد كه  بردبار از آنان بر دينش همچون كسى‌ست كه تكه‌ذغال افروخته را در دست گرفته باشد ». آخرالزمان، زمان پايانى از دوره‌ى امامت و زمان غيبت است كه دسترسى به امام عصر  7 براى هركسى ممكن نمى‌باشد و از اسلام چنان اسم و چهره‌ى ظاهرىِ غيرواقعى فراگير مى‌شود كه عالمان حقيقى نمى‌توانند حقيقت اسلام، توحيد و ولايت را بيان كنند و مسلمانى ظاهرى جايى براى اسلام واقعى نمى‌گزارد. در اين دوره تنها اندكى از عالمان و مؤمنان به اسلام و ولايت راه مى‌يابند؛ افرادى كه معلوم نيست چه كسانى و كجا هستند و چه‌قدر خواهند بود و مجال و ميدانى براى آنان نمى‌ماند و تنها مى‌توانند در زير پتك‌هاى گوناگون، آتش دين و ايمان را در دستان خود حفظ كنند و انتظار زمان ظهور را ببرند و بر آن چشم داشته باشند؛ مؤمنانى آخرالزمانى كه نبى اكرم  9 در حق آنان مى‌فرمايد: « طوبى للغرباء »[8] . در اين دوره دين و علم همچون حقيقت، پيرويى ندارد و دست‌خوش دنيادوستان و رياست‌طلبان واقع مى‌شود و عالمان حقيقى غريب مى‌شوند؛ همانان كه « لم يلحقوا النّبى وحجب عنهم الحجَّة »[9] ؛ از وحى و عصمت كنار افتاده‌اند، اما بر حق مى‌باشند و پابرجايى و ثبات‌قدم بر آن

دارند و به ناچار، تنها و محزون نيز مى‌باشند؛ زيرا غريب، وصف تنهايى و حزن را دارد. در چنين دورانى كه جامعه از نعمت حجت خدا و ولىّ معصوم  7 محروم مانده است و نعمت‌هاى معنوى و الطاف ربوبى، موهبت عمومى ندارد و نصيب افراد كمى از اهل فنا و عنايت مى‌گردد و دنيا را همان‌گونه كه رشد علم و فهم دارد، ظلم هم فرا گرفته است، لازم است خود را در ميان جمعْ گرفتار و درگير نكرد، با كمبودها ساخت و بى‌صدا و دور از هر جلوه‌گرى، تكليف علمى و عملى خود را انجام داد. بايد در جست‌وجوى كيفيت بود و بسط حقيقى و گشادگى سينه و صفاى باطن را يافت؛ زيرا كميتى كه درگير قبض است نه‌تنها كارگشا نمى‌باشد، بلكه گاه به سبب تراكم قبض، خطرآفرين مى‌گردد. بايد به‌طور حقيقى در پى خوبى‌ها و اجتهاد علمى بود و به‌حق به دين پيوست و از ريب، ريا، تظاهر و كسوت‌گرايى دورى گزيد. نكته‌ى كليدى زبان وحى و لب لباب سعادت و بسط اين است كه بايد نيت خالص و صافى نسبت به خوبى‌ها داشت و با آن‌كه ظاهر شريعت و اطاعت از آن، سنت الاهى‌ست، ظاهرى كه باطن داشته باشد، سنت الاهى‌ست، نه ظاهر فاقد باطن كه فنى بشرفريب مى‌باشد.

ضعف در ولايت

خط  : طلبه و عالِمى كه سختى‌هاى دوران غيبت ـ به‌ويژه غربت ـ براى او پيش نيايد، به‌طور نسبى ضعف ولايت و محبت دارد. اين امر، بهترين ملاك براى تعيين درستى مسير و تشخيص حق يا باطل بودن خود و ديگران مى‌باشد.

ريشه‌ى سالم

خط  : افرادى كه اصل و ريشه‌ى سالمى ندارند و در خانواده‌اى سالم رشد نيافته‌اند، كم‌تر مى‌توانند چهره‌اى درخشان در حوزه‌ى علوم دينى شوند؛ هرچند استعداد علمى خوبى داشته باشند، چراكه زمينه‌هاى عملى اجداد و خانواده‌ى آنان زيان‌هاى علمى و پليدى‌هاى عقيدتى را در آنان به بار مى‌آورد. از اين‌رو داوطلبان تحصيل علوم دينى، گذشته از استعداد و توان علمى، بايد داراى سلامت عملى و ريشه‌ى سالم باشند تا توان طى اين مسير صعب و مستصعب را داشته باشند و پس از اندكى راجل و درمانده نگردند؛ وگرنه نه‌تنها معلوم نيست چيزى نصيب خود ساخته باشند؛ بلكه به عكس ممكن است زيان نيز ببينند و عمر خود را نه‌تنها بيهوده در اين راه تلف كرده‌اند و استعدادى كه مى‌توانست در حرفه و فن يا علوم ديگر كارآمد باشد را تضييع نموده‌اند، بلكه بريدگان حوزوى گاه در مسيرى قرار مى‌گيرند كه به دنيا و آخرت خود و ديگران ضرر و زيان فراوانى وارد مى‌آورند.

آزمون‌هاى روان‌شناسى

خط  : داوطلبان ورود به حوزه‌ها بايد با هدف و غايت علوم دينى آشنا باشند و از اين جهت كه آيا رسيدن به اين هدف با استعدادها و علايق آنان سازگار است يا نه، مورد آزمون‌هاى روان‌شناسى قرار بگيرند و نظام گزينشِ ابتدايى آنان بسيار دقيق طراحى گردد.

مغز توانمند و تناسب اندام

خط  : طلبه‌ى گزينش‌شده بايد مغزى توانمند داشته باشد. مغز توانمند و پُرپردازش، از حسن ظاهر و تناسب اندام دانسته مى‌شود. مغزى كه قدرت تحليل و توزيع و چيدمان منطقى دارد، در دوره‌ى جنينى، فرمان‌هاى خود را درست صادر مى‌نمايد و قلبى كه مغز سالمى مى‌يابد، خون را به تناسب توزيع مى‌نمايد و سبب تناسب اندام فرد مى‌گردد. لازم نيست بدن فربه باشد؛ بلكه بايد تناسب داشته باشد و هر اندامى را اعضايى با اندازه‌اى خاص، زيبايى مى‌دهد. بر اين اساس، از ملاك‌هاى گزينش طلاب رسمى، داشتن اندامى موزون و متناسب مى‌باشد. همچنان كه هيچ پيامبرى نبايد نقص عضو داشته باشد، هيچ طلبه و روحانى نبايد داراى نقص عضو مادرزادى يا زشتى چهره باشد. البته كسى كه نقص عضو دارد، مى‌تواند تحصيل علم دينى داشته باشد و براى رشد انديشه‌ى شخصى خويش تلاش نمايد؛ ولى نمى‌تواند سمت روحانى و مجوّز پوشيدن لباس را دارا گردد. اين منصب از آنِ پيامبران است، كه سلامتى جسمانى از شرايط آن است. كسى كه با ده‌ها درد و بيمارى دست به گريبان است، نمى‌تواند تحصيل داشته باشد و حضور وى در حوزه، تنها به تضييع امكانات مى‌انجامد.

فهميده‌بودن

خط  : بايد بهترين‌ها و افراد فهميده را براى طلبگى انتخاب نمود و آنان را تحت تعليم‌هاى فشرده و سخت قرار داد تا بعد از ده‌سال، به اجتهاد رسند. فرد فهميده و آگاه، وقتى حق را مى‌يابد، ديگر نمى‌تواند آن را رها كند و بر آن استوار و مقاوم مى‌ايستد.

شناسايى، دعوت و گزينش نوابغ

خط  : از عامل‌هاى مهم رشد علوم دينى و اقتدار حوزه‌ها، حضور و تلاش علمى نوابغ مى‌باشد؛ نوابغى كه ملكه‌ى قدسى و نور عنايت ربوبى به آنان عنايت شده است. ساحت علم و فرهنگ دينى و الاهى، برتر از آن است كه هركسى را به بارگاه عظمت خود راه دهد. اين، نوابغ قدسى هستند كه به آبشخور علم، يكى بعد از ديگرى شرف راهيابى دارند و موقعيت و ارزش سوق‌الجيشى و استراتژيك و كشش‌هاى پايدار دانش و فرهنگ وحيانى را نمايان مى‌سازند. شناسايى، دعوت، گزينش و حمايت نوابغ در مسير تحقيق و هم‌انديشى جمعى با دورى از نام‌آورى خودخواهانه يا انزواطلبى بيمارگونه، از سياست‌هاى كلان، عمده و بسيار مهم حوزه‌ها مى‌باشد.

خط  : پيشرفت علم دينى، مرهون نوابغى‌ست كه قدرت آشنايى با زبان علم و توان توليد دانش به مدد نور الهىِ ملكه‌ى قدسى را داشته باشند. قدرت علم دينى، تنها از ذهن نوابغ و دل قدسى وابسته به اين فرهنگ و زبان برمى‌خيزد كه زبان تخصصى و علمىِ دين و وحى را در اختيار دارند و نهاد قدرتِ زبان عرفى و عمومى نيز همان‌ها هستند؛ نوابغى كه محصور در زندان دنيا نيستند و ماوراها را در تسخير انديشه‌ى علمى و نبوغ فكرى خود دارند. نوابغ، قلب پيشرفت زبان و فرهنگ ديانت هستند.

خط  : روحانيت براى بقاى خود بايد قدرت داشته باشد، وگرنه قانون حاكم بر طبيعت همان قانون آكل و مأكول است. حوزه اگر بخواهد زنده بماند و حيات مؤثر داشته باشد، بايد قوى و توانمند باشد و قوت آن به اقتدار انديشه‌اى‌ست كه ارايه مى‌دهد. حوزه‌هاى علمى براى دستيابى به اين مهم بايد قدرتمندترين افراد كه همان نوابغ باشند را شناسايى نمايد و از آنان در زمينه‌ى طراحى برنامه و ارايه‌ى نظريه و مهندسى فرهنگ كمك بطلبد.

خط  : نوابغ، با اعطاى تسهيلات مادىِ متناسب و تأمين نيازهاى ضرورى با اولويت ـ همچون مسكن، ازدواج و درآمد ماهيانه به قدر عفاف و كفاف و ايجاد روحيه‌ى قناعت كه در كنار تربيت معنوى ممكن مى‌شود ـ تحت تربيت علمى استادمحور قرار مى‌گيرند.

خط  : گسترش كمّى روحانيت، به جاى نقطه‌ى قوت و حسن، نقطه‌ى ضعف آن به شمار مى‌رود؛ زيرا روحانيت هميشه با كيفيت در كنار مردمان بوده است و سياست‌هاى كمّى‌گرايانه و آمارى، كيفيت آن را تنزل مى‌دهد و خردگرايى جمعىِ افرادى كه قوّت كيفى ندارند، نتيجه‌اى به دست نمى‌دهد. بر اين پايه، حوزه‌هاى علمى سراسر كشور به هيچ‌وجه مجوز پذيرش بيش از حدود هزارنفر براى يك سال را ندارد و بايد اصل را بر كيفيت قرار دهد و بر آن باشد به‌جاى استعدادهاى معمولى و عادى، نوابغ را شناسايى و آنان را با دعوت قبلى جذب نمايد و با در اختياردادن امكانات لازم به حد كفاف و عفاف، از مغزهاى نابغه كه قدرت طراحى و توليد علم دارند، بهره برد و از آنان براى طلبگى دعوت نمود و براى آنان چترى حمايتى داشت و هزينه‌ى زندگى آنان را به قدر قناعت و كفاف تدارك ديد. حوزه حتا براى ازدواج اين افراد، خود بايد پيش‌قدم شود و عالمان ربانى و بزرگان حوزه را به عنوان پدر معنوى طلاب، براى خواستگارى از دختران شايسته بفرستد و از او در برابر هرچيزى حتا تجاوزهاى ديگران حمايت داشته باشد. طلبه نيز در برابر به نظام‌نامه‌ى روحانيت متعهد مى‌شود و در صورت تخلف، بازخواست و مجازات مى‌گردد.

خط  : در تمامى علوم و دانش‌هاى مهم و پيچيده به‌خصوص در علوم حوزوى، لازم است افراد نابغه يا داراى ضريب هوشى بالا و صبور و بردبار و قوى و داراى صفا و خوش‌باطن وارد شوند كه آنان مى‌توانند به علم ارتقا و نوآورى بدهند، نه افراد معمولى كه طبيعت اين علوم با چنين افراد عادى سازگار نيست و نه‌تنها نمى‌تواند به آنان رشد دهد، بلكه آنان را از پيشرفت و تربيت درست نيز باز مى‌دارد. طلبگى صفت خاص است و براى همين نياز به گزينش خاص دارد، نه پذيرش تا به تخريب اين علوم و حوزه‌ها توسط افراد ناشايست و به از بين‌رفتن و افول خود فرد منجر نشود و حوزه‌ها به ضعف و انحطاط كشيده نشود.

مدرك ديپلم

خط  : داوطلبان ورود به حوزه‌ها بايد دست‌كم داراى مدرك ديپلم كامل و اتمام دوره‌ى تحصيلى متوسطه‌ى دوم باشند و پذيرش با مدارك پايين‌تر ممنوع مى‌باشد.

اولويت پذيرش نوجوانان

خط  : گزينش افراد براى طلبگى، از ميان داوطلبانى‌ست كه بتوانند به صورت مرتب پى‌گير آموزش باشند و از دوره‌ى نوجوانى تحت تعليم استادى فرزانه قرار گيرند تا در بزرگ‌سالى، دين‌شناسى توانمند گردند. بنابراين اولويت گزينش با چنين كسانى‌ست نه با افرادى كه جوانى خود را در سيستم دانشگاهى يا ديگر نظام‌هاى آموزشى هزينه كرده و سپس قصد دارند براى تحصيل علوم دينى به حوزه بيايند. كسانى كه در ميان‌سالى به حوزه‌ها جذب مى‌شوند، به‌صورت غالبى چندان از عهده‌ى كارهاى علمى و تحقيقى عميق بر نخواهند آمد و بيش‌تر براى كارهاى اجرايى مفيد مى‌باشند.

گزينش كيفى

خط  : افراد واجد شرايط براى طلبگى، به حسب كيفيت گزينش مى‌گردند نه به حسب پذيرش كمّى و آمارى. گزينش از ميان نوابغ و ممتازان با ضريب هوشى بالا و داراى منش دينى و گنج ملكه‌ى قدسى مى‌باشد. پذيرش كسانى كه پيش‌بينى مى‌شود كارآمدى دينى ندارند، مجاز نمى‌باشد و هزينه‌كردن امكانات دين براى آن‌ها جايز نيست؛ به‌خصوص كه پذيرش افراد غيرشايسته‌ى متعدد نه‌تنها اثر مثبت ماندگارى براى دين ندارد، بلكه آنان مانع رشد افراد محدود مستعد خواهند گرديد كه مى‌توانند با استفاده از امكاناتى كه به آن نيروهاى متعدد بدون بازدهِ مفيد داده مى‌شود، بازدهىِ مضاعف داشته باشند.

پذيرش كمّى و آمارى

خط  : نگاه كمّى و آمارى به رشد روحانيت، نه‌تنها بيهوده و بدون خاصيت، بلكه مضرّ است و جامعه‌ى روحانيت را از ارزش واقعى خود ساقط مى‌نمايد. كثرت شمار روحانيان، بدون تأكيد بر ژرفابخشى علمى، چهره‌ى علم را از روحانيت مى‌گيرد و آن‌ها را به استخدام در امور سطحى و به غيرمردمانى شدن آنان مى‌كشاند.

خط  : براى كاستن از مشكلات حوزه و زدودن افراد ضعيف، براى طلاب گزينش‌شده‌اى كه دوره‌ى مقدمات را تمام نموده‌اند و بريدگى يا بى‌ثمرى آنان مشخص شده است، طرح معافيت عمومى آنان به نظام حاكم ارايه مى‌شود تا آنان كه براى طلبگى مناسب نيستند، حوزه‌ها را ترك گويند.

داوران گزينش

خط  : گزينش نهايى طلبه از عالمان ربانى برمى‌آيد، نه از اساتيدى كه تنها مى‌توانند سمت معلمى داشته باشند. طلبه بايد داراى طينت پاك و منش دينى باشد و شناخت چنين مهمى فقط از عالمان ربانى شناخته‌شده با مصاحبه‌ى اختصاصى برمى‌آيد. استاد و نسخه‌هاى وى، تنها در جلادادن به گنج پنهان ملكه‌ى قدسى مؤثر است؛ اما آن را پديد نمى‌آورد. گزينش طلاب بايد در دست مربيانى كارآزموده باشد كه بتوانند اين استعداد باطنى را كشف نموده و منش‌هاى طبيعى افراد را مورد شناسايى قرار دهند.

سخت‌گيرى در گزينش

خط  : اگر كسى به‌طور خاص مورد عنايت الاهى براى طلبگى باشد، مسير آن را به‌موهبت مى‌يابد و اين امر مانع از آن نيست كه حوزه‌ها در گزينش طلبه سخت‌گير نباشند.

خط  : اگر در گزينش داوطلبى اشتباهى صورت گيرد و فرد ناشايستى پذيرش شود، زشتى‌هاى احتمالى وى از درون خود او مى‌باشد و به خود وى نسبت دارد، نه به روحانيت و اسلام، اگرچه لباس اسلام و روحانيت به تن داشته باشد؛ چراكه دين و علوم اسلامى جز نيكى و صفا چيزى ندارد و بدپرور نيست تا مسؤول بدى‌هاى كسى باشد. خوبى‌هاى روحانيان از انبيا و دين است و بدى‌ها و كمبودهاى آنان به خودشان و به عوامل طبيعى، روانى و شخصى خود آنان نسبت دارد.

تفاوت علم و معلومات دينى

خط  : درست است دين‌دارى نيازمند منش موهبتى دينى مى‌باشد، اما علم يا فن دينى ( دقت شود مى‌گوييم علم يا فن دينى نه معرفت دينى ) نيازمند منش دينى نيست و دانش دينى مى‌تواند به‌گونه‌اى مستند از استدلال‌هاى معتبر و پذيرفته‌شده‌ى بين‌اذهانى توليد شود و تلاش نمايد خود را به فهم اوصاف دين وحيانى نزديك نمايد. علم دينى در اين‌صورت مى‌تواند علم انشايى باشد؛ اگرچه تبديل آن به فن اخبارى يا به معلومات تقليدى كه امرى حكايى و ساخته‌ى نفس مى‌باشد نيز ممكن است، اما معلومات، استحكامى ندارد و با كم‌ترين رخنه‌ى شك و ترديدى رنگ مى‌بازد، درست مانند استخر آبى كه با ريختن جوهرى رنگى تأثير مى‌پذيرد؛ برخلاف علم كه چون چشمه‌اى جوشان و امرى انشايى‌ست، با چيزى آلوده نمى‌شود. اين تفاوتِ اجتهاد علمى با تقليد است. تقليد مى‌تواند اعتقاد بياورد و به معرفت تبديل شود؛ ولى معرفت يا علم حاصل از آن، بسيار نازل است و خاصيت علم حقيقى را به صورت نازل مى‌يابد؛ ولى هرچه باشد تقليد است و نمى‌شود نام اجتهاد بر آن نهاد. حتا حوزه‌هاى تبليغى لازم است با احراز منش دين‌دارى، به گزينش طلاب مبادرت ورزند.

خط  : در روش‌شناسى فهم دين، بايد به اين نكته‌ى كليدى توجه داشت كه اجتهاد دينى ـ كه كارويژه‌ى جامعه‌ى روحانيت است ـ از سنخ علم است، اما داده‌هاى مجتهد در قالب معلومات، از سنخ فن مى‌شود و حوزه، نخست بايد عالم دينى تربيت كند و استفاده از فن دين تنها در مرحله‌ى آموزش و تبليغ است كه مهندسى مى‌شود، نه در مرحله‌ى توليد علم دينى كه البته نياز به استادمحورى دارد.

حمايت از طلاب مورد عنايت

خط  : گزينش، لازم است با لحاظ منش‌هاى طبيعى و خلق و خوهاى داوطلبان به‌خصوص منش موهبتى دينى باشد تا از پذيرش افرادى كه صلاحيت ندارند، ممانعت شود و بدين‌گونه از پيشامد سرخوردگى‌ها و عوارض سوء آن به‌طور دقيق پيشگيرى شود. از آن سو، لازم است تربيت طلاب مستعد را بر پذيرش جمعيتى ترجيح داد و نسبت به آنان حساس بود و از آنان حمايت داشت. طلابى كه نقش عنايت الاهى خورده‌اند، ماندنى هستند و هرگونه حمايت آنان به حمايت و نصرت دين باز مى‌گردد و ديگران چون گذر آب جويى، رفتنى مى‌باشند و هزينه‌ى وقت و امكانات براى آنان، ماندگارى ندارد.

امكانات مادى

خط  : طلبه‌هاى پذيرفته‌شده در « حجره‌هاى طلبگى » اسكان داده مى‌شوند. همچنين بعد از گزينش نهايى، شهريه به آنان تعلق مى‌گيرد و زير نظر استادى معنوى و نيز اساتيد علمى مشغول تحصيل مى‌شوند.

خط  : طلبه بعد از اتمام پايه‌ى پنجم ( دوره‌ى مبتدى )، براى ازدواج مورد حمايت قرار مى‌گيرد. ازدواج نامناسب به بنيه‌ى علمى و اخلاقى طلاب آسيب مى‌رساند. ازدواج طلبه نيازمند اخذ موافقت و تأييد استاد معنوى مى‌باشد.

خط  : روحانى براى زندگى مشترك لازم است همسرى را برگزيند كه بهترين، شايسته‌ترين و مؤمن‌ترين و زيبا باشد و خود را عروس امام زمان ( عجل الله تعالى فرجه الشريف ) بداند و اهل دنيا و نيز ضعيف نباشد و هوا و هوس‌هاى دنيوى در دل نپروراند، وگرنه حركت بر ميل همسرى كه اهل دنيا باشد، طلبه را غرقه‌ى دنيا مى‌سازد و حيات علمى و معنوى وى را درگير اصطكاك مى‌سازد و سدّ راه اجتهاد و موجب انحراف و عقده و حسرت وى مى‌گردد و آبروى دين و روحانيت را در مخاطره قرار مى‌دهد.

خط  : همسر طلبه لازم است از لحاظ رشد علمى و ارتقاى فرهنگى حمايت شود تا از شوهر خود فاصله‌ى آسيب‌زا نگيرد و كفوبودن آنان محافظت گردد.

خط  : قطع يا كسر شهريه نمى‌تواند زمينه‌ى تربيتى يا تنبيهى داشته باشد؛ به‌خصوص در طلاب معيل كه شهريه حق خانواده‌ى آنان است و قطع و كسر شهريه، ستم به همسر و فرزندان آنان مى‌باشد.

خط  : طلاب معيل از حق اسكان در شهرك طلاب برخوردار مى‌باشند. مسكن براى طلاب رايگان مى‌باشد و تا طلبه‌اى منزل شخصى نگرفته است، از حق اسكان در اين خانه‌ها برخوردار است.

خط  : براى تأمين مسكن طلاب، شهرك‌هاى طلبه‌نشين با ساختمان‌هاى ساده و كوچك با قابليت بهره‌بردن از چشم‌انداز آسمان، به‌گونه‌ى سازمانى طراحى مى‌شود.

خط  : طلبه در ناحيه‌ى معيشت لازم است زىّ طلبگى خود را متناسب با دين و جهان روز حفظ كند.

درمان كاستى‌هاى روانى

خط  : لازم است بيمارى‌ها و اختلالات روانى داوطلبان مورد شناسايى قرار گيرد و خلل‌هاى روحى و روانى طلاب گزينش‌شده تحت تربيت عالمى ربّانى ترميم و درمان گردد تا طلبه شخصيتى طبيعى و متعادل داشته باشد.

فصل پنجم : نظام آموزشى

خط   : طلبگى داراى سه رتبه‌ى تحصيلىِ مقدمات، سطح و خارج مى‌باشد.

خط  : طلبه لازم است به‌روزترين ابزارهاى مرتبط با آموزش و مهارت كار با آن‌ها را متناسب با دوره‌ى تحصيلى خود داشته باشد.

جديت در تحصيل

خط  : طلبه بايد هر روز خود را به تحصيل بگذراند و خوب و با قدرتِ تحليل تحصيل داشته و در مركز انديشه باشد. نداشتن تحصيل با جديت و تلاش و با كيفيت، با اصل ترك و نداشتن تحصيل دينى و كارآمدى درست برابر است. در نظام طلبگى بايد تحصيل را بر صددرصد گذاشت، وگرنه تحصيل سطحى، در اجتهاد و تحقيق و ديگر امور پى‌آمد آن خلل وارد مى‌آيد. خيمه‌ى طلبگى بر ستون محكم تحصيل عالى استوار مى‌گردد. هدف از نظام آموزشى طلبگى آموختن است، نه به دست آوردن نمره و قبولى.

خط   : مهم‌ترين وظيفه‌ى طلبه دستيابى به قدرت علمى‌ست تا بتواند علم را چراغ راه خود و سپرى حفاظتى براى تمامى ورودى‌ها و خروجى‌هاى ذهن و باطن خويش قرار دهد و با آن از وسوسه‌ها، مكرها و حيله‌هاى خناسان و شيطان‌هاى جنى و انسى و از غفلت دور شود و پناه لطف و عشق خداوند را در تندبادهاى حوادث و موج حادثات از دست ندهد و زير سايه‌ى آرامش اولياى الاهى، بر كشتى امن آنان راه بپيمايد.

خط  : دين و شعاير دينى همواره در معرض خطرناك‌ترين آسيب‌ها از ناحيه‌ى بدخواهان است و طلبه بايد همواره سرباز كارآمد خط مقدم جبهه‌ى دفاعى دين در تمامى عرصه‌هاى مناسب با وى مى‌باشد.

فصل ششم : دوره‌ى مقدمات

خط   : رتبه‌ى مقدمات داراى چهار پايه است كه در آن دانش‌هاى زير به‌گونه‌ى عمومى و به عنوان مبادى اجتهاد آموزش داده مى‌شود و به‌خصوص طلبه در دانش‌هاى ابزارى به صورت عملياتى مهارت مى‌يابد: صرف، لغت‌شناسى، اشتقاق، نحو، معانى، بيان، بديع، منطق، اصول‌فقه، فقه، رجال، درايه، حديث، انسان‌شناسى، جامعه‌شناسى، روان‌شناسى، تاريخ اديان، كلام جديد، فلسفه، عرفان، اخلاق، فلسفه‌ى اخلاق و تفسيرقرآن‌كريم.

خط   : آموزش جامع علوم سبب مى‌شود طلبه با در اختيارداشتن منظومه‌ى معرفتى لازم، مراد و مقصود شارع را دريافت و فهم كند و به ظاهرگرايى صرف و انصراف از عالم معنا و دورى از زيرساخت‌هاى معناگرايى يا تحويلى‌نگرى دچار نشود تا بتواند قدرت تفكر، نقد، بازنگرى و توليد علم و فرهنگ داشته باشد.

خط   : طلبه از دوره‌ى مقدمات بايد درستى‌هاى هر دانش را بياموزد و در دوره‌ى طراوت و جوانىِ نقش‌پذير، غلط‌آموزى نداشته باشد تا در آينده به نقد و تصحيح آن‌ها با صعوبت و سختى نياز گردد.

اهميت ادبيات

خط   : عِلم با ادبيات درست، زبان مى‌گشايد و با منطق صحيحِ فهم و متدولوژى متناسب، روشمند و آموزشى مى‌گردد. پيرايه‌زدايى با اهتمام به ادبيات و منطقِ فهم، بنياد مى‌گيرد. ادبيات مبتنى بر ماده‌شناسى و يافت ريشه‌ها، علم را از سطحى‌گرايى و دخالتِ انگيزه در انديشه مصون مى‌دارد و نگه‌دار امين معنا در انتقال آن با لفظ مى‌گردد و مانع از آن مى‌شود كه حقيقتى به واقعيت يا به پيرايه و به سرگرمى با الفاظ تبديل شود و نيز در برابر هر حق و صادقى، گزاره‌هايى باطل و كاذب پديد آيد و به ارتجاع، انحراف و خرافه آلوده گردد و افرادى معمولى موج‌سوار توده‌ها شده و حاكميت جهل و استبداد كه قدرت همراهى توده‌ها و سياهى‌لشكرِ اجتماع را با خود دارد، و فساد فراگيرِ برآمده از مديريت ناسالم و تصميمات اشتباه و شكلك‌هايى صورى و فاقد محتواى سالم و بازى‌هاى متنوعِ شكل و صورت و ظاهرگرايى جامعه را در بر بگيرد. ورود به علوم، اگر بدون تسلط بر ظرايف زبانى باشد، سبب سوءبرداشت و بدفهمى از داده‌هاى علمى صاحبان دانش و دقت و ظلم به آنان مى‌شود.

خط   : ادبياتِ وابسته به عالمان اهل‌تسنن، زيركانه بر اساس افكار كلامى و اعتقادات مكتب خلفا و به‌گونه‌ى تحميلى پى‌ريزى شده است، نه واقعيت‌هاى ادبى متن قرآن‌كريم و منابع معتبر روايى كه ظهور فرهنگ والاى ولايت مى‌باشد؛ از اين‌رو تدوين مستقل ادبيات قرآنى و رفع وابستگى آن، ضرورتى علمى‌ست.

خط  : طلبه لازم است زبان فارسى، ادبيات، آيين نگارش، درست‌نويسى و ساده‌نويسى آن را بشناسد. زبان فارسى از زبان‌هاى كهن، نجيب، غنى، فاخر، نرم و احساسى‌ست كه بعد از زبان وحى قرآن‌كريم، زبان علمى حوزه است كه در رشد و ارتقاى كمالات ـ به‌خصوص در زمينه‌ى معنويت و عرفان و تمدن والاى علمى و اخلاقى ـ مؤثر است و زبان مردمانى حوزه به شمار مى‌رود و بدون اين زبان حكمى و كمال‌پرور نمى‌توان رهبرىِ فضاى معرفت و معنويت جامعه و زبان‌ها و فرهنگ‌هاى ديگر را عهده‌دار شد. از اين‌رو ادبيات فارسى و تسلط بر گويش، نگارش و ويرايش با اين زبان، جزو دروس اصلى حوزه‌ها مى‌باشد. حوزه‌هاى علميه بايد اين مهم را پاس بدارند و با توجه به اين‌كه مهم‌ترين حوزه‌ها در كشورهاى پارسى‌زبان مى‌باشد، نوشته‌هاى علمى خود را با زبان معيار فارسى ارايه دهند. امروزه احاطه بر زبان فارسى، براى عالمان دينى ضرورت دارد و اين زبان با توجه به رشد وسايل ارتباط جمعى و گستردگى مخاطبان فارسى‌زبان آنان، به زبان رسمىِ علم تبديل شده است.

موضوع‌شناسى

خط   : طلبه از دوره‌ى مقدمات با موضوع‌شناسى، به‌ويژه موضوعات نوپديد آشنا مى‌شود تا تناسب حكم و موضوع را به ملاك عقلى و عقلايى بيابد. براى تحقق اين مهم طلبه در دوره‌ى مقدمات لازم است انسان‌شناسى، روان‌شناسى و جامعه‌شناسى را آموزش ببيند. وى بايد مراتب نفس انسانى و پيچيدگى‌هاى روانى او و نيز بدى‌ها و آسيب‌هاى اجتماعى و صفات منحصر و خصوصيات موضوع حكم را بشناسد و نيز مراكز بدى دنيا را مربوط به هريك از حواس و توانمندى‌هاى انسانى، به صورت تصويرى ببيند تا بتواند بيمارى‌هاى روانى و اختلال عقلانى افراد را به دست آورد و براى درمان نفس مراجعان، بهترين گزينه را تشخيص دهد، بدون آن‌كه خود آلوده و فاسد شود؛ همانند پزشكى كه بيمارى‌هاى جسمانى را مى‌شناسد بدون آن‌كه خود بيمار شود.

فصل هفتم : دوره‌ى سطح

خط   : دوره‌ى تخصصى و كارشناسى شناخت دين، به « سطح » تعبير مى‌شود. اين دوره داراى چهار پايه مى‌باشد و هر طلبه رشته‌اى را به صورت تخصصى تحصيل مى‌نمايد.

خط   : فهم متن كتاب در دوره‌ى سطح بسيار مهم و ركنى بنيادين است و طلبه بايد بتواند مطالب را با عبارات تطبيق كند و اشراف و احاطه‌ى كاملى بر مسايل كتاب داشته باشد. « كتاب‌خوانى » از اصول پايه‌اى زندگى طلبگى‌ست. طلبه با آن‌كه بايد بهترين كتاب‌ها را بخواند ـ و براى همين نمى‌تواند پرخوان باشد و بايد بيش‌ترين نقش را از استاد بگيرد ـ اما درك و دريافت متن كتاب‌هاى تخصصى امرى لازم است. در حوزه‌هاى علمى، كتاب‌هاى « الروضة البهية في شرح اللمعة الدمشقية » شهيد ثانى، كتاب البيع از « المكاسب المحرمه » شيخ انصارى و « كفاية‌الاصول » شيخ محمد كاظم خراسانى، تا زمانى كه جايگزينى مناسب براى آن‌ها نباشد، جزو متون اصلى و تخصصى درسى در دوره‌ى سطح مى‌باشد.

خط   : در حوزه‌هاى تبليغى، لازم است متن كامل كتاب « الروضة البهية في شرح اللمعة الدمشقية » شهيد ثانى به‌گونه‌ى حضورى در دوره‌ى مقدمات و سطح به عنوان يكى از متن‌هاى اصلى رشته‌ى تخصصى تبليغ تدريس شود و احكام فقهى آن با آراى مرجعى كه مقبوليت مردمانى بيش‌ترى دارد، تطبيق گردد.

خط   : تمامى رشته‌هاى علمى حوزوى نيازمند تدوين متونى جامع، متقن، مهارت‌زا، به‌روز و بر اساس آخرين داده‌هاى علمى و با قلم معيار مى‌باشد.

ساماندهى تصورات علمى

خط   : در دوره‌ى مقدمات و نيز سطح، تصورات طلبه در هر دانشى به‌خصوص درك درست مطالب از اصول و فقه سامان مى‌يابد و تصديقات گذشتگان و تاريخ علم، آموزش داده مى‌شود كه از مبادى علم و معلومات است، نه خود علم. در دوره‌ى سطح، تصور مطالب سطحى نيست، بلكه به صورت عالى و دقيق و موشكافانه به آن توجه مى‌شود. هدف از دوره‌ى سطح، داشتن تصورى صحيح از مبادى و مقدمات اجتهاد است و تا كسى در تصور، قوى نباشد، در تصديق و تحليل و شكل‌گيرى قدرت استنباط و قوه‌ى قدسى اجتهاد، اقتدار و خلاقيت نمى‌يابد. در دوره‌ى خارج، تصديقات علمى نظم مى‌گيرد و علم همين تصديقات مى‌باشد؛ تصديقاتى كه اگر ماندگار باشد، از تصورات آيندگان خواهد بود. علم هيچ‌گاه به ارث برده نمى‌شود و اين تصورات است كه ميراث گذشتگان است و به مدد آن مى‌توان به توليد علم دست زد. با معلومات، اراده‌اى نيست و تنها سپردن داده‌هاى ديگران به حافظه و انباشت آن است و سخن‌گفتن از آن اِخبارى‌ست؛ برخلاف علم كه بايد اراده با آن باشد و از درون فرد بجوشد و به صورت انشايى صادر گردد.

قدرت انشا و نوآورى

خط   : آموزش دوره‌ى سطح افزون بر ساماندهى تصورات، بايد قدرت انشا و توليد علم پديد آورد، نه آن‌كه فقط حافظه‌محور و مبتنى بر معلومات باشد. آموزش انشايى هوش را شكوفا و چشم و گوش و حواس ادراكى را باز و انسان را براى دقت هرچه بيش‌تر در ديدن و شنيدن و فهم دقيق امور، تربيت مى‌كند و آدمى را با زنده‌بودن پديده‌ها و با رشد آن‌ها آشنا نموده و با عالم معنا و باطن، محشور مى‌سازد.

خط   : در دوره‌ى سطح بايد طلبه را به زمينه‌هاى انشا و نوآورى علمى و تفكر خلاق و نقد مقتدرانه‌ى گذشتگان ورود داد. استادمحورى در اين دوره قـوّت و نمود بيش‌ترى مى‌يابد و طلبه نبايد از استاد خود بيگانه باشد. در اين دوره، استاد لازم است طلبه را به فكر و انديشيدن و به نقد وادار نمايد و از او بخواهد نظرگاه‌هايى را كه روزانه با آن آشنا مى‌شود، تحليل و نقد نمايد و آيا مى‌شود نظرى برتر از آن ارايه داد يا خير و آيا مى‌شود با قواعد علمى كم‌تر و مستقيم‌ترى به نتايج پربارترى رسيد يا خير؟ همچنين تمرين نگارش و نويسندگى با قلم معيار از تكليف‌هاى اين دوره مى‌باشد.

تخصص‌محورى

خط   : در دوره‌ى سطح، هر دانشى براى هر فردى مناسب نيست و هركس به فراخور استعداد و حال خود بايد دانش و تخصصى را برگزيند. هر استعدادى را دانشى مناسب است و افراد ضعيف چنان‌چه هماهنگ با استعداد خود، كار ننمايند، هرچه تلاش فراوان‌ترى داشته باشند نتيجه‌ى كم‌ترى به دست مى‌آورند؛ در حالى كه افراد پر استعداد و قوى مى‌توانند گام‌هاى بلندى در راه انديشه، دانش و پيشبرد تحقيقات علمى در هر زمينه‌اى بردارند. البته مراد از دانش، مدارج عالى آن است و اين مراحل و سطوح نهايى علم و تحقيق در حقايق معرفتى‌ست كه ذهنى نقاد و دقيق را مى‌طلبد؛ اما علوم ابتدايى و معلومات عمومى براى هر طلبه؛ اعم از ضعيف و قوى، ضرورت دارد. تخصص‌محورى در رابطه با دانش‌هاى دينى محدوديت بيش‌ترى دارد؛ زيرا سلوك علمى در رابطه با دين استعداد و زيركى مضاعفى مى‌خواهد و افزون بر آن، راهيابى به علوم دينى، طهارت مولد، سلامت نفس و پاكى نژاد را نيز لازم دارد.

خط   : در كنار آموزش تخصصى يك علم، بايد ديگر علوم حوزوى به‌خصوص فقه و اصول را در سطحى متناسب و به حسب ژرفاى در آن دانش، آموزش داد و هرگونه تفكيك و جداسازى ميان دانش‌ها به بهانه‌ى تخصصى‌سازى آن‌ها كارى غيرعلمى و خام‌انديشانه است و به تخريب دانش‌ها منجر مى‌شود.

مهارت نويسندگى

خط  : طلبه در دوره‌ى سطح لازم است مهارت نويسندگى را بيابد. طلبه بايد قدرت نوشتن داشته باشد و نتيجه‌ى تحصيل، تحقيق، مطالعه و تفكر خود را به‌گونه‌ى انشايى و ايجادى بنگارد، وگرنه تحصيل وى هم بارورى و پويايى ندارد و هم با مرگ او از دست مى‌رود. تحصيل بدون نگارش انشايى، خلاقيت را مى‌خشكاند و انسان را به يبوست ذهن و ناتوانى در تحليل و نقد مى‌كشاند.

خط  : طلبه بايد به‌روزترين ابزار نگارش را در اختيار داشته باشد. بنابراين آموزش كار با رايانه، تايپ و نرم‌افزارهاى مرتبط با رشته‌ى تخصصى هر طلبه و نيز منابعى كه بر روى شبكه‌ى اينترنت قابل استقاده است، به طلاب آموزش داده مى‌شود.

فكرورزى

خط  : طلبه بايد اهل انديشه باشد و علم با تفكر توليد مى‌شود. فكرورزى، انسان را از ساده‌انگارى دور مى‌دارد و سبب مى‌شود وى بى‌تفاوت از كنار چيزى نگذرد، بلكه هر پديده‌اى را دقيق ببيند و دقيق‌ترين نگاه را به آن داشته باشد؛ همان‌طور كه تجربه‌گرايان در تحقيقات و بررسى‌هاى خود و در آزمون‌ها و خطاهايى كه دارند، چنين مى‌كنند. تفكر كه همراهى مجموعه فعاليت‌هاى مغزى با تحليل‌ها و پردازش‌هاى ذهنى‌ست مى‌تواند مورد دستبرد هواهاى نفسانى قرار گيرد و نفس در آن نقش توهم و تخيل امور غير واقعى زند و آن را از صفا و خلوص دور دارد. همچنين شياطين نيز اين قدرت را دارند كه در فرايند تفكر نفوذ كنند و فرد را از هر جهت به احاطه درآورده و با وسوسه و خناسى، او را به گمراهى در مقدمات استدلال و فرايند تفكر منطقى دچار سازند و نيز اختلالات مغزى يا عادت‌هاى آن مى‌تواند تفكر درست را آسيب رساند؛ چراكه تفكر وصف ذهن و نفس است و قواى مادى و جريان الكتريكى مغز در آن دخالت دارد، ولى اگر شخص برد تفكر را ارتقا دهد و به فاز دوم فهم ورود پيدا كند و به ساحت دل و قلب ورود يابد، با قلب خويش مى‌تواند نفس را كنترل و مهار سازد و دخالت‌هاى توهم‌انگيز و تخيل‌زاى آن را با مددگرفتن از ارادت و ذكر مسدود كند.

دانش‌هاى تجربى

خط   : نظام آموزشى حوزه‌ها لازم است دانش‌هاى تجربى را كه گاه با علوم غريبه پيوند دارد، براى خود حوزه بومى‌سازى و آزمايشگاهى نمايد تا بتوانند به‌گونه‌ى مستقل تبيين‌گر گزاره‌هاى علمى قرآن‌كريم به‌خصوص معجزات انبياى الاهى كه نظامى طبيعى اما همراهِ شتاب دارد و بيانگر رموز روايات باشند، بلكه داراى اقتدار تصرف در تكوين و تسخير طبيعت با قدرت تمكين گردند. براى تحقق اين مهم لازم است طلبه در شگفتى‌هاى آفرينش بينديشد و ابزار صنعتى تحقيق تجربى و الفباى آن را بشناسد و در اختيار داشته باشد. نمونه‌اى از اين شگفتى‌ها در توحيد مفضل آمده است. امام صادق  7 در اين كتاب، از علوم تجربى، بسيار سخن گفته‌اند. اين كتاب لازم است با به‌روزرسانى، متن درسى حوزه‌ها در دوره‌ى مقدمات قرار گيرد. لازم است جلاى دنيا و راه‌هاى استفاده از ماده را به عنوان مظاهر الاهى شناخت و روان‌شناسى پديده‌ها را دانست و ريزه‌كارى‌هاى خلقتى آنان را « عنايت » داشت و فرا گرفت تا ذهن، مَرغزارى بيابد براى حركت در آن و با تماشاى زيبايى‌هايى كه مى‌شناسد، باز شود و بينايى و بصيرت آن قدرت يابد و سمت حكمت قلبى را براى خدايابى هدف گيرد.

حوزه‌ها بايد روش امام صادق  7 را پيش كشد و همان‌گونه كه امام صادق  7 علمى‌ترين كتاب روز را براى مفضل انشا نمودند، حوزه‌ها نيز بايد علمى شوند و با تعقّل و درايت به استنباط داده‌هاى علمى قرآن‌كريم و روايات روى آورند. استفاده از كتاب و سنت نيازمند طريق و ابزار است و عالمان دينى نبايد دانش‌هاى تجربى را به صورت كلى از محدوده‌ى حوزه‌ها خارج بدانند و حوزه‌ها نيز براى علمى‌شدن و تبيين گزاره‌هاى علمى قرآن‌كريم و روايات به آزمايشگاه نياز دارند و نيز نيازمند پرورش مربى و استاد در اين رابطه است.

خط  : بهترين روش آموزشى و نيز تربيتى آن است كه از دنيا و كفر شروع شود و به ايمان و خداوند برسد و از دنيا به آخرت بينجامد و از زمين به آسمان پرواز كند. اصل هركسى دنيا و زمين است و كفر در رگ و پوست همه‌ى بندگان عادى جريان دارد؛ پس بايد از اين سمت كه با آن آشنايى بيش‌ترى دارند حركت كنند تا هرچه در وى هست، جارو شود و سپس به يافت مبدء رسيد و از آن به معاد راهى شد. مبدء بيش‌تر انسان‌ها دنيا و ناسوت است و كم‌تر كسى را مى‌توان سراغ داشت كه اصلى الاهى داشته باشد و توحيد را پيش از دنيا يافته باشد.

بايد نخست از ماده گفت و به پديده‌هاى مادى عنايت داشت كه مورد قبول همگان است و چيستى آن را براى همه تشريح كرد و سپس مسايل ديگر را روى اين پايه بنا نهاد. در اين‌صورت است كه مسايل مبنايى، مورد قبول همه قرار مى‌گيرد و مسايل فرامادى، خود را به‌قوت نشان مى‌دهد و براى رسيدن به حق درگيرى پيش نمى‌آيد و اگر نزاعى باشد مبنايى‌ست، نه بنايى. در چيدمان مسايل علوم بايد نخست امور بديهى در ذهن را استحكام بخشيد و بعد ديوارهاى مسايل علوم را روى امور بديهىِ مستحكم چيد و اگر چينش اولى خراب باشد، ديوارها همه فرو مى‌ريزد و انسان تا پايان عمر در سرگردانى و درماندگى فرو مى‌ماند و سودى از اين عالم نصيب وى نمى‌شود.

خط  : عالمانى كه تنها به ملكوت حصر توجه دارند و در هرچيزى مقامات معنوى را مى‌طلبند و از دنيا و زير پاى خود روى‌گردان مى‌شوند، به بسيارى از امور و حقايق دنيايى راه نمى‌يابند و مسايل دنيا را مورد تحليل قرار نمى‌دهند و موضوع دنيا براى آنان مبهم مى‌ماند؛ بنابراين آنان نمى‌توانند از همه‌ى عوالم استفاده كنند و با آن‌كه در عالم ديگر خيرات زيادى را توقع دارند، چيز در خورى نصيب آنان نمى‌گردد؛ چراكه كليدِ بَرشدن به عوالم ديگر، اين دنياست و كليد دنيا، آن عوالم است و به‌قدرى اين عوالم در هم پيچيده است كه نمى‌توان يكى را بدون ديگرى شناخت؛ از اين‌رو براى درك خيرات در بهشت، به باغ‌هاى اين عالم مثال زده مى‌شود و براى صدقه‌دادن، از آن عالَم، طلب اجر مى‌گردد. پيچيدگى اين دو عالم و وادى بسيار است و كسى بايد نسبت به دنيا سخن گويد كه از همه‌ى زمين و آسمان و نيز از آن سوى عالم و از عوالم برين خبر داشته باشد و كسى مى‌تواند از آن عالم خبر دهد كه اين عالم را به نيكى شناخته باشد. بر اين اساس، برخى كه تنها به دنبال دنيا مى‌روند و مى‌خواهند با آن حرف آخر را بزنند، نمى‌توانند و در آخر كار متحير مى‌مانند؛ همان‌گونه كه كسانى كه از آخرت شروع مى‌نمايند و دنيا را وا مى‌گذارند، چون نمى‌توانند به دنيا برسند، نمى‌توانند دنيايى را كه حقيقت دارد به‌درستى توضيح دهند و سر در تيه پوچى، خستگى و سرگردانى مى‌گذارند.

چگونگى علم‌يابى

خط  : حقيقت علم از ذره شروع مى‌شود و در عالم غوطه‌ور مى‌گردد. هر ذره‌اى داراى علم است و با آگاهى‌هايى كه دارد، مى‌داند چه مى‌كند. علم در طبيعت است و بايد آن را از اين منبع پيدا نمود. علم را بايد در كتاب‌هاى عالمان جست وجو كرد و آن را از راه تفكر به دست آورد. علم بر كسى جارى مى‌شود كه بتواند تفكر خود را بمكد، مثل بچه‌اى كه سينه را مى‌مكد. همان‌گونه كه سينه‌ى پر شير مادر با پستانك تفاوت دارد، علم با اطلاعات و علم‌واره‌ها و نيز با شيطنت و زيركى تفاوت مى‌كند و اگر كسى آن را به فهم نياورد و غير علم را مكيد، نمى‌تواند انتظار جوشش علم را داشته باشد و به انسان چيزى افزوده نمى‌شود، جز خسارت و اتلاف عمر.

علم است كه نطفه مى‌شود، علم است كه خون بسته مى‌شود؛ علم است كه علقه و مضغه مى‌گردد و وقتى علم گرفت، استخوان مى‌شود. علم است كه مغز استخوان را مى‌سازد و علم است كه وقتى نازل شد و مغز استخوان را صافى كرد، مغز سر از آن ساخته مى‌شود و باز علم است كه اين انسان تازه متولدشده كه بازشده‌ى هسته‌ى علم هست، دوباره بعد از طى مراحلى هسته‌ى علم را در رحم به جا مى‌گذارد. هر نطفه‌اى حامل خصوصيات پدر و مادر است و هر پدر و مادرى بازشده‌ى علم جمع‌شده‌ى اجداد خود است.

فصل هشتم : درس خارج فقه و اصول

خط  : فقه در اصطلاح: دانش دريافت مراد و معناى گفته‌پردازِ قدسى به‌گونه‌اى نظام‌مند و به مدد ملكه‌ى قدسى از ظهور و پديدارى دليل دينى ( كتاب و سنت و ديگر منابع مورد تأييد شريعت ) است؛ خواه دريافت مراد شريعت در گزاره‌هاى اعتقادى و معرفتى باشد يا در داده‌هاى اخلاقى يا فقهى و عقلايى دين. بنابراين، دانش فقيه، هم دريافتِ هست و نيست‌ها را در برمى‌گيرد و هم بايد و نبايدها.

هويت ممتاز فقه

خط  : فقه، مهم‌ترين چهره‌ى دين و داراى هويت ممتاز و متمايز از علوم رسمى، مدرسى و آكادميك رايج است.

فقه اجتماعى و سيستميك

خط  : فقه، چارچوب زندگى و حقوق الاهى، انسانى، جامعه و جهان را ترسيم مى‌نمايد. مبناى فقه « حق » است و به آنچه ظاهر مى‌شود، مى‌پردازد. فقه، داراى مكتبى نظام‌مند و سيستميك و امرى اجتماعى‌ست كه از جامعه به واحد آن، يعنى فرد و از فرد به جامعه به‌گونه‌ى اشتباكى و درگيرى دوطرفه و انعكاسى مى‌رسد.

فقه مدرن

خط  : فقه اسلام در مقام ثبوت، كامل بوده و خاتميت دارد. نمى‌توان گفت چون نزول قرآن‌كريم در جامعه‌اى بدوى بوده و فردنگر است، توان اداره‌ى جوامع مدرن و اجتماع‌گرا را ندارد؛ زيرا درست است كه قرآن‌كريم در جامعه‌اى بدوى نازل شده است، اما فرهنگ قرآن‌كريم و حضرات چهارده معصوم  : وحى و فرازمانى هستند و قوانين اداره‌ى هر جامعه‌اى ـ از جمله جوامع گسترده و مدرن ـ را در اختيار دارند. بله، بزرگان و فقيهان دينى محدود به زمان و مكان و شرايط تربيتى، ذهنى و زمينى و فضاى فرهنگى و اجتماعى عصر خويش هستند و نمى‌توانند براى آيندگان اجتهاد داشته باشند. آن‌ها فقط براى زمان خود مناسب هستند و در مسايل نوظهور و نوپديد بايد از فقيه صاحب شرايط عصر خود تقليد كرد. البته هم‌جوارى و قرب فقيه به وحى به‌خصوص اگر نابغه باشد، موجب مى‌شود فرازمانى بودن وحى به وى نيز به حسب سعه و نبوغ او منتقل شود و رگه‌هايى از حقايق آينده را بيابد.

خط  : اسلام، دينى محتوايى و روش زندگى به شكل عام آن است و در هر مسأله و موضوعى دخالت نموده و براى آن حكم و برنامه دارد؛ محتوايى كه تغيير در آن، به مصاديق است. در دينِ محتوايى، عقلْ هرچيزى را در ظرف زمانى خود درمى‌يابد و چون وحى‌ست، مى‌تواند فرازمانى باشد.

تعارض فرد و جامعه

خط  : در تعارض ميان مصالح فرد و جامعه، بايد لحاظ اهم و مهم را نمود. نمى‌توان قاعده‌اى كلى آورد و يكى را در همه جا بر ديگرى مقدم دانست. جامعه و فرد بايد همواره رو به ارتقا باشد. چنين امرى گاه ملازم با ايجاد محدوديت‌هايى براى يكى از آن دو است و بايد خسارتى را كه به هر دو وارد مى‌شود، سنجيد و با ارزيابى‌هاى درست، جانب خسارت كم‌تر را گرفت. بايد توجه داشت لازم است كه فرد ضمن هماهنگى با جامعه، استقلال خود را نيز حفظ كند تا از آسيب‌هاى جامعه‌ى عصر غيبت مصون بماند و از آن تأثير كلى نپذيرد.

حوزه‌ى فقيهانه

خط  : با توجه به گستردگى فقه، حوزه‌اى علمى‌ست كه در تمامى شؤون خود فقيهانه باشد.

قاعده‌نگارى و اشباه و نظاير فقهى

خط  : قاعده‌نگارى فقهى و نيز روش اشباه و نظاير و اسلوب تنظير شرعى كه بدون توجه به قاعده‌ها شكل نمى‌گيرد، ترازى‌ست كه به استنباط و باب‌هاى فقهى، هماهنگى و انسجام و درهم‌تنيدگى و ساختار و ساختمان مى‌دهد و به نقش مهم كشف « معيار » و « ملاك » و تنقيح مناط حكم فقهى و فهم علل شرايع و مقاصد شريعت و منش شارع در جعل احكام مدد مى‌رساند و خود از اركان نظريه و به تبع آن، از بنيادها و نهادهاى كلى نظام و مكتب فقهى و از عامل‌هاى پويايى و فعال‌بودن و دينى و الاهى ماندن فقه و اصيل‌بودن و نيز نظام‌مند و آموزشى گرديدن آن، به‌خصوص در زمينه‌ى آشنايى با چيستى و ماهيت قاعده و ساز و كار توليد آن مى‌باشد.

قواعد فقهى

خط  : فقه به اقتضاى علمى و عقلى بودن آن، داراى قواعد فراگير و جامع و نيز مسايل جزيى و مصاديق واقعى فراوانى به شكل فتوا و به‌گونه‌ى جزيره‌هاى بريده از هم مى‌باشد. بنابراين فقه به دو گونه‌ى قاعده‌مدارى و مسأله‌محورى فتوايى قابل ارايه است. درس‌هاى خارج فقه و نيز تأليفات و تحقيقات فقهى مى‌تواند مسأله‌محور و فتوايى و يا قاعده‌مدار و نظام‌مند باشد.

خط  : قاعده‌اى، فقهى‌ست كه نتيجه‌ى آن، حكمى شرعى و راه‌كارى عملى را به صورت كلى و نوعى، براى تمامى مكلّفان به صورت مستقيم بيان دارد و شرعى‌بودن آن با دلايل فقهى ثابت شده باشد؛ قواعدى كه خاستگاه قوانين و مسايل جزيى و محدودند و اختصاص به موارد خاص ندارند؛ برخلاف مسأله‌ى فقهى كه موضوع آن، مصاديق عينى و جزيى و محدود است و يا برخلاف قاعده‌ى اصولى كه واسطه‌اى براى كشف حكم در طريق استنباط براى مجتهد است و حكمى شرعى را براى غيرمجتهد به دست نمى‌دهد، اما قاعده‌ى فقهى، خود حكمى شرعى‌ست كه مسايل شرعى چندى با مصاديق و موضوعات گوناگون از آن با انطباق و برابرسازىِ بدون ميانجى و داخل در آن به دست مى‌آيد كه اگر تنها در يك باب فقهى جريان داشته باشد، به آن « ضابط » نيز گفته مى‌شود.

قاعده‌ى اصولى

خط  : قاعده‌ى اصولى، ذاتى كلى دارد و حكمى كلى به دست مى‌دهد و امرى استنباطى و واسطه‌ى در استنباط مى‌باشد و نيز صلاحيت آن را دارد در تمامى كتاب‌هاى فقهى به كار رود و به آن استدلال شود، برخلاف قواعد فقهى كه هم در ذات خود جزيى‌ست و حكم حادثه‌اى جزيى و عملى مربوط به مكلف را بيان مى‌كند و امرى تطبيقى‌ست و هم تنها در بابى خاص مورد استفاده قرار مى‌گيرد و شيوع ندارد. چنان‌چه قاعده‌اى فقهى در چند باب مورد استفاده قرار گيرد، از يك حيث در تمامى آن‌ها آمده است؛ مانند قاعده‌ى لاضرر كه از حيث وقوع ضرر در حوادثى جزيى در چند باب مى‌آيد و اين باعث شيوع آن نمى‌شود. قاعده‌ى طهارت نيز با آن‌كه كلى و استنباطى‌ست، شيوع ندارد.

اصول‌فقه

خط  : قاعده‌شناسى علم، روش اجتهادى شيعه و عنصرى مهم در استنباط است و فقاهت منطقى به معناى توان استنتاج و رد فروع بر اصولِ پذيرفته‌شده به‌گونه‌ى روشمند و با بررسى‌هاى دقيق عقلى بر منابع معتبر و با روش‌هاى درست توليد علم دينى مى‌باشد كه چيستى، چگونگى، منابع، اهداف و قلمروى آن در اصول‌فقه مى‌آيد.

اهميت اصول‌فقه

خط  : شيعه به درايت اهتمام دارد و استدلال عقلى براى وى مهم است. طبيعى‌ست كسى مى‌تواند درايت داشته باشد كه داراى اصولى ضعيف نباشد. به تعبير ديگر، كسى كه در اصول ضعيف است، به‌طور قهرى فقهى ضعيف دارد؛ همان‌طور كه اگر در فلسفه ضعيف باشد، اصول وى ضعيف‌تر خواهد بود و كسى كه منطقى ضعيف دارد، فلسفه‌اى ضعيف‌تر خواهد داشت. يعنى ضعف در منطق و فلسفه به ضعف در اصول و درنتيجه به ضعف در فقه مى‌انجامد.

آسيب‌هاى فقه

خط  : فقيه نبايد سليقه و استحسانات نفسانى خويش را در استنباط حكم شريعت دخالت دهد. مجتهد بايد فهم خود از دين را بيان كند و در بررسى علمى، نظام‌مند باشد و از فرايند اجتهاد و نظام استنباط حكم دور نگردد و به تعصب، خشك‌مزاجى يا اهمال و التقاط نگرايد، وگرنه حرامى را حلال، يا حلالى را حرام خواهد ساخت.

فقه ظاهرگرا

خط  : ظاهرگرايى و چيرگى اخباريان در دوره‌ى خود، حالت تعبد و بسته‌بودن نقل فتوا و عبارت و نداشتن روحيه‌ى تحقيق و موشكافى مسايل را به فقه تحميل كرده است و فقيهانى مقلد و ظاهرگرا را پديد آورد. اما در سده‌هاى اخير به‌ويژه با ظهور فقيهى قدسى چون شيخ انصارى و رشد علم اصول و چيرگى عالمان اصولى بر حوزه‌هاى علميه و روى‌آوردن بيش‌تر فقيهان به دانش اصول، روح منطقى در ميان آنان رشد نمود و تعبد تقليدى و نقل افراطى، جاى خود را به تحليل منطقى و عقلى داد تا جايى كه فقه به دست فقيهى چون جناب شيخ انصارى به اوج توانمندى خود نزديك شد و اين اصولىِ توانمند و فقيه پژوهشى و ماهر، شيوه‌ى تحليل روايت و فتوا را در فقه نهادينه نمود و به همين دليل، كتاب‌هاى ايشان، متن درسى و مصدر تحقيق براى حوزه‌هاى علميه است.

قدرت اراده‌ى فقيه در گزينش درستى‌ها

خط  : محققان در حوزه‌هاى مختلف علمى، نظرگاه و تئورى علمى خود را با همت و تلاش بسيار و با صرف وقت فراوان، خالى از شك و ترديد ارايه مى‌دهند و نظرگاه‌هاى ديگر عالمان را به پژوهش مى‌گذارند و بزرگى گذشتگان، مانع از تحقيق و نقد عالمانه‌ى ديدگاه‌هاى عرضه‌شده توسط آنان نمى‌گردد. اين امر در حوزه‌هاى علمى كه با مباحث بسيار مهمى ارتباط دارد، كه هم در دنيا و هم در آخرت، براى مردمان داراى نقش اساسى‌ست، اهميت مضاعفى مى‌يابد. فقيه بايد قدرت اراده در گزينش گزينه‌ى صحيح و هماهنگ با شريعت را داشته باشد و آنچه را كه فرهنگ قرآن‌كريم و سنت عصمت مى‌باشد، ترجمان گردد و در فتاواى خود بياورد، وگرنه سخن وى وجاهت شرعى ندارد.

اجمال و ابهام دليل فقهى

خط  : در منطق گفته مى‌شود كه نتيجه تابع اخس مقدمات است و تنها قدر متيقنى كه به اجمال در صغرا و كبراست مى‌تواند درنتيجه به تفصيل بيايد، نه بيش از آن. در فقه نيز چنان‌چه دلايل ارايه‌شده اجمال يا ابهام داشته باشد، نمى‌توان به بيش از قدر متيقن آن استدلال نمود.

افراط و تفريط در فقه

خط  : با گسترش افراط‌ها و تفريط‌ها، اين حقيقت‌هاست كه گم مى‌شود و افراط‌ها و تفريط‌ها چنان آويزان حقيقت‌ها مى‌شود كه آن را از ارزش مى‌اندازد و به محاق مى‌برد.

تخصصى‌شدن باب‌هاى فقه

خط  : تخصصى‌شدن هريك از باب‌هاى فقه بايد مورد عنايت قرار گيرد و تجزى در اجتهاد و تخصص در يكى از باب‌هاى فقه جايز، بلكه در اين زمان امرى لازم است. احاطه بر همه‌ى باب‌هاى فقه و رسيدن به كمال عالى اجتهاد مطلق، امرى شدنى‌ست، ولى كم‌تر مى‌شود معناى حقيقى براى آن يافت.

سه ضلع فقه

خط  : استاد خارج فقه لازم است موضوع بحث خود را بشناسد. بدون شناخت و تحقق موضوع، هيچ زمينه‌اى براى حمل محمول و تشكيل قضيه و ارايه‌ى حكم نمى‌باشد. همچنين لازم است ملاك و معيار و مناط حكم را بشناسد تا بتواند حكمى اطمينانى و تصديق نسبت به حكم داشته باشد. ضلع سوم فقه اين است كه فهم شريعت نظام‌مند است و استنباط حكم از دين، داراى روش، اصول و قاعده است و دريافت معنا و مراد شريعت، شيوه‌اى نظام‌مند دارد.

سطح‌هاى سه‌گانه‌ى درس خارج فقه

خط  : درس خارج داراى سه سطح مى‌باشد: يكى، خارج ابتدايى براى كسانى كه تحصيلات سطح را به‌خوبى طى كرده‌اند. دو ديگر خارج متوسط و براى كسانى كه ساليانى درس خارج را ديده و به اجتهاد متجزى رسيده‌اند. سه‌ديگر درس خارج عالى براى كسانى كه درصدد دسترسى به اجتهاد مطلق هستند يا مى‌خواهند كمال اجتهاد مطلق را پيدا كنند. اين درس براى فقيهى صاحب‌نظر و مجتهدى مطلق بلكه متخصص است كه نظريات خاصى دارد و آن را براى مجتهدان عرضه مى‌كند.

خط  : دوره‌ى نخست درس خارج براى طلابى مفيد است كه قصد تكميل دوره‌هاى فقه را ندارند و مى‌خواهند اطلاعاتى داشته باشند تا بتوانند تبليغ بهترى داشته باشند. استاد در اين مرحله لازم نيست خود مجتهد باشد. طلاب در اين مرحله با نظريات مختلف آگاه مى‌شوند و بدون تعقيب عميق، زود به نتيجه‌گيرى رسانده مى‌شوند.

خط  : در دوره‌ى دوم درس خارج، طلبه با نظرها آشناست و داراى فهم فقهى شده است. در اين دوره برخى از درس‌ها تقريرى‌ست و استاد، درس خارج استادى متبحر و برتر را براى ديگران القا مى‌كند. خوش‌بيانى و خوش‌تقريرى، خصوصيت غالب اين دوره است نه فقط محتواى بالا و دقيق و قدرت نقد كه درس خارج، توانمندى خود را از آن دارد.

خط  : مرحله‌ى سوم درس خارج كه مجتهدپرور است براى طلابى مناسب است كه آرا و نظريات فقيهان را مى‌دانند و بر استدلال‌ها يا ظهور روايات احاطه دارند. درس خارج در سطح عالى نيازى به بحث از سند روايت ندارد؛ زيرا شاگرد به مرحله‌اى از اجتهاد رسيده و خود مى‌تواند سند روايت را مورد بررسى قرار دهد، ولى متن روايت مورد درون‌پژوهى و بحث دقيق و نازك‌انديشى قرار مى‌گيرد. همچنين در اين درس، لازم نيست فهرستى از نظرات ارايه شود؛ زيرا شاگرد پيش از آن، نظرات ديگران را ديده است. شاگرد به درس خارج در مرحله‌ى عالى مى‌آيد تا قاعده يا مسأله‌اى را با مجتهدان در فقه يا اصول به بحث بگذارد و نكته‌هاى بسيار دقيق و ظريف آن را توجه نمايد. تحليل متن براى كسانى صورت مى‌گيرد كه خود مجتهدند و هدف در آن اين است كه دانسته شود چه كسى مطلبى بالاتر از برداشت آنان از روايت به دست مى‌آورد و قدرت نقد بيش‌ترى دارد. شلوغى اين درس‌ها به فراگيرى علم و دقت آن آسيب مى‌رساند.

نقد درس‌هاى خارج

خط  : نقدهاى كارشناسان حوزه بايد متوجه درس‌هاى خارج باشد تا در اين درس‌ها نظريه‌اى خام ـ كه هيچ‌گونه بررسى علمى نشده است ـ مطرح نگردد و مباحث دينى به تفصيل كارشناسى و تبادل نظر شود و تمامى قشرهاى علمى، بحث‌هاى متناسب با تخصص خود را ببينند و بر آن نظر دهند و نتيجه‌ى آن در دست مبلّغان و برنامه‌سازان دينى قرار گيرد تا پيرايه‌ها به صورت ناخودآگاه و به هدف تبليغ دين، به دست مبلّغان به جامعه عرضه نگردد و نيز درس‌هاى خارج به جاى آن‌كه با پيرايه‌ها مبارزه كند، به مركزى براى نشر پيرايه‌ها تبديل نشود و در نهايت، سبب سرگردانى نگردد و بسيارى از آزادى‌هاى مشروع در شريعت بى‌پيرايه، از مردمان دريغ نشود و مردمان با چهره‌ى درست و حقيقى دين آشنا شوند تا دين‌گريزى پيش نيايد.

تعدد فقيهان

خط   : تعدد و چندگانگى فقيهان وارسته و چندصدايىِ عالمان دينى، سعادت جامعه‌ى اسلامى را به همراه دارد و زمينه‌ى هيچ‌گونه تعارض و مداخله‌اى در حريم يك‌ديگر را سبب نمى‌گردد.

رد فقيه صاحب شرايط

خط   : عالمان دينى در عصر غيبت مقامى رفيع دارند و رد فقيهان صاحب‌شرايط همچون رد امام   7 مى‌باشد. مراد از « رد » و نپذيرفتن عالمان صاحب‌شرايط به معناى رد اصل روحانيت است و اگر كسى عالمان به‌حق و وارسته را نپذيرد، همانند كسى‌ست كه اهل بيت  : را نپذيرفته باشد؛ زيرا اين‌گونه عالمان راهى جز راه ايشان را ادامه نمى‌دهند، اما اين بدان معنا نيست كه اگر مجتهدى فتوا و سخن مجتهدى صاحب شرايط را بر اساس حجت و دليلى كه دارد، نپذيرد و آن را نقد عالمانه كند، رد بر اهل‌بيت  : داشته باشد.

فصل نهم : نظام امتحانات

خط  : امتحانات حوزه به دو صورت كتبى و شفاهى ( كاربردى ) مى‌باشد و در پايان هر دوره از پايه‌ى تحصيلى برگزار مى‌شود.

خط  : امتحان « علم »، سنجش قدرت نوآورى و تازه‌بودن انديشه و توان انشاى او را به دست مى‌دهد. امتحان‌هاى حافظه‌محور لازم است محدود شود و امتحان بر مدار توانايى درك و توليد علم طراحى گردد. بنابراين امتحان‌گرفتن از جمعيتى انبوه با پرسش‌هاى يكسان از متن كتاب و بر روى يك برگه امتحان، آزمايش حافظه است و نيروى حافظه و معلومات را نشان مى‌دهد، نه قدرت ابتكار و نوآورى در حل مسايل علمى را. كتاب‌محورى و تلاش براى بردن متن كتاب به حافظه، حركتى قهقرايى و فاقد كارايى‌ست، بلكه انسانيت انسان را خُرد و حقير مى‌كند و اختيار را از او مى‌گيرد و او را بدون توانايى تحليل، مطيع گفته‌هاى گذشتگان مى‌سازد.

خط  : با توجه به اين‌كه نظام آموزشى حوزه استادمحور است و نبايد نمره‌سالار و فقط به‌گونه‌ى حكايى و اخبارى و متكى بر حافظه باشد، و نيز نظام امتحانى حوزه به هدف اين است كه ثابت شود طلبه دروس لازم و محتواى علمى آن را در مسير شكوفايى علمى و قدرت توليد انشايى علم يافته است، برگزارى امتحانات و نمرات امتحانى به‌طور مستقيم به دست مربيان كارآزموده‌ى معنوى‌ست كه انس مداوم با طلبه‌ها دارند و زندگى علمى، دينى و اعتقادى آنان را از نزديك مى‌شناسند، افزون بر استاد هر درس، آنان بايد تأييد نمايند كه طلبه در درس موردنظر مهارت بايسته را يافته است.

خط  : از طلبه كار علمى استادمحور مورد انتظار است، نه نمره‌ى امتحان به صورت اصالى. براى تحصيل طلبه و پاى‌بندى وى به درس و كسب علم، بايد طريق استادمحورى را برگزيد، نه آن‌كه از اهرم فشار شهريه استفاده نمود. به همين وزان، ارتقاى شهريه با امتحانات كتبى و شفاهى در ارتباط مستقيم نيست، تا طلبه بتواند در آرامش ذهنى و فكرى درس بخواند و كار علمى زير نظر مربى كارآزموده و ربّانى انجام دهد و اين استاد ربانى و مربى‌ست كه سطح شهريه‌ى طلبه را به حسب موقعيت علمى، وضعيت خانوادگى و ميزان نياز وى، داورى و تعيين مى‌نمايد و البته سطح نمرات وى را نيز لحاظ مى‌نمايد.

خط  : كم‌ترين امر طلبگى، تعهد به امتحان‌هاى حوزه است كه نمايانگر سطح رشد و پيشرفت علمى طلبه در هر پايه مى‌باشد.

خط  : شاخص علم طلبه و ميزان رشد و پيشرفت تحصيلى وى افزون بر نظام امتحانات كه مى‌تواند به قضاوتى سطحى و ظاهرى مبتلا گردد، از اساتيد راهنما و به‌خصوص از بانك جامع علمى و نوشته‌ها و توليدات علمى وى در اين بانك به دست مى‌آيد.

خط  : هر طلبه موظف است براى هر دوره‌ى تحصيلى، تحقيقى مرتبط با حوزه‌هاى اسلامى و انسانى را به بانك جامع علمى ارايه دهد.

خط  : امتحانات حوزه نبايد به ضعيف‌كُشى مبتلا گردد، اما اگر طلبه‌اى رشد تحصيلى نداشته باشد، عناوين علمى حوزه از وى سلب شده و حق هيچ‌گونه فعاليت حوزوى به‌خصوص تبليغ را ندارد. شهريه‌ى طلبه در فرصتى كه براى جبران و تحصيل پيشرفت به وى داده مى‌شود، قطع نمى‌گردد. با از دست رفتن اين فرصت، توفيق طلبگى به‌طور كلى از وى گرفته مى‌شود.

عناوين حوزوى

خط  : عنوان « آيت‌الله » در اصل براى اميرمؤمنان  7 و حضرات معصومين  : است، اما در اين عصر به كسى كه داراى اجتهاد دينى باشد، اطلاق مى‌گردد. مجتهد اگر داراى مقبوليت مردمانى باشد و به مرجعيت دينى برسد، عنوان « آيت‌الله العظمى » مى‌يابد. « حجت‌الاسلام » به روحانيانى گفته مى‌شود كه توان پاسخ‌گويى به شبهات و اشكالاتى را داشته باشند كه به حوزه‌ى معارف و احكام دينى وارد مى‌شود و مى‌توانند از دين دفاع نمايند. « حجت اسلام » يعنى كسى كه بايد پاسخگو باشد و از حريم اسلام در برابر كفار، معاندان، يهوديان و نصرانيان و ديگر اديان و ملل دفاع نمايد. اين عنوان براى طلبه‌هايى كه دوره‌ى سطح را گذرانده و ملبس شده‌اند، مناسب مى‌باشد. به طلبه‌ها به اعتبار وقار، سنگينى و كارآزمودگى آنان، « شيخ » گفته مى‌شود. « ثقة‌الاسلام » عنوان طلبه‌هاى تازه‌وارد است.

فصل دهم : استاد

خط  : استاد بايد دانش را در جايگاه خود لمس نموده و با آن زندگى كرده باشد، آنگاه به گفت و گو و تدريس آن بپردازد. در اين‌صورت گوارايى و آسانى علم براى دانش‌آموز خودنمايى مى‌كند. اگر چنين استادى لب به سخن بگشايد، افراد باصفا علم موردنظر را درك مى‌كنند و آن را دوست مى‌دارند و پى‌گير آن مى‌شوند؛ ولى آنان كه هدفى جز رسيدن به مقام و جايگاه ويژه ندارند و از كمالات خالى هستند، براى خاموشى آن علم و چنين استادى، به تلاش و تكاپو مى‌افتند و بزرگى و فخر علم را به سخت‌انگاشتن دانش و نداشتن درك و فهمى درست از آن مى‌دانند.

خط  : اساتيدى براى تدريس در حوزه مناسب مى‌باشند كه قوى‌تر از مؤلف كتاب درسى و شارح آن باشند، وگرنه بر اساس اخلاق علمى براى تدريس مناسب نمى‌باشند.

جايگاه شاگرد تابع موقعيت استاد

خط  : در نظام استادمحور، موقعيت علمى شاگرد از روى سند و دليل وى ـ كه استاد اوست ـ و ارادتى كه به وى دارد و ميزان گستردگى و بسط استاد و شاگرد شناخته مى‌شود و بزرگى شاگرد تابع بزرگى استاد است.

امانت شايستگان

خط  : دانش‌هاى باطنى، تنها در نزد شايستگان به امانت بوده و سينه به سينه، نقل مى‌يافته، و ميدان براى ظهور عمومى و بروز مكتوب و تحقيق همه‌جانبه‌ى علمى و هم‌انديشى و يافت ساختار و نظام‌مندى نداشته است. از اين‌رو اين دانش‌ها را بايد با بهره‌بردن از اساتيد شايسته، سيستميك و داراى ساختار علمى نمود.

لزوم استادى

خط  :  كسى كه خود را براى سمت استادى مناسب مى‌داند، لازم است مشكلات را براى خدا تحمل كند، اما امر تربيت و آموزش طلاب مستعد را رها نكند تا با تربيت طلاب ربانى، آنان را براى دفاع عالمانه و تحقيقى از دين خداوند، به‌دور از هرگونه شايبه‌ى دنيامدارى آماده نمايد.

منتج‌نبودن خودآموزى

خط  : طلبه نمى‌تواند خودآموز باشد و نياز به « مربى » و « استاد » دارد. طلبه بايد « استادمحور » باشد و تحصيل خود را بر محور « يك » استاد برنامه‌ريزى كند. طلبگى از آن‌جا كه كارى سنگين است، پرداختن به آن به صورت خودآموز، نوعى ريسك و قمار است؛ آن هم قمارى كه طلبه تمامى موجودى خود را به ميان آورده است و ممكن است تمامى آن را از دست دهد؛ اما طلبه‌اى كه با مربى همراه مى‌شود، مى‌تواند سيرى طبيعى و پيشرو، آن هم به صورت تضمينى داشته باشد. البته با توجه به نقش محورى استاد در موفقيت يا ناكامى طلبه، در انتخاب استاد بايد احتياط فراوان داشت، همان‌طور كه در گزينش هم‌بحث، مشكلات جدى رخنمون مى‌شود.

تأمين‌كننده‌ى نيازهاى علمى و معنوى

خط  : طلبگى با رحل اقامت نزد استادى كارآزموده، نضج و رشد مى‌يابد. استاد فرزانه، خير ويژه‌ى هر طلبه‌اى را مى‌شناسد و او را با مددگيرى از باطن خويش به همان ايصال مى‌دهد.

خط  : نظامى كه مى‌تواند ارتقاى طلبه را هم در زمينه‌ى علم و هم تأمين عدالت و قداست تضمين كند و به او كيفيت ببخشد، نظام « استادمحور » است. در نظام آموزش و تربيتى حوزه‌ها « استاد »، محورى‌ترين و كليدى‌ترين نقش را دارد، نه كتاب. نظام استادمحورى درست، هر دوگروهِ نيازهاى علمى و معنوى و به‌خصوص اعتقادى به‌ويژه نياز به توحيد را برآورده مى‌سازد. كسى كه استاد ماهرى در دانش مورد علاقه‌ى خود ندارد، هرچند نابغه باشد، در آن دانش به اشتباهاتى فاحش دچار مى‌گردد و فردى شكست‌خورده خواهد شد. در عبارت‌محورى آنچه به ذهن نمى‌آيد، معنا و مفهوم عبارات و حقايق آن‌هاست.

نظام وصول‌دهنده به ملكه‌ى قدسى

خط  : فلسفه‌ى حوزه‌هاى علمى، تربيت مجتهد است و مجتهد از تبار انبياى الاهى مى‌باشد. آنچه حلقه‌ى ارتباط‌دهنده‌ى مجتهد با پيامبران الاهى  : مى‌باشد، ملكه‌ى قدسى‌ست كه وى در توليد علم و اجتهاد خود از آن مدد مى‌گيرد. اين ملكه تنها در نظام استادمحور قابل وصول است. بنابراين گرچه رشته‌هاى معارف دانشگاه، با علوم حوزوى همنام و هم‌سنخ است و گزاره‌هاى مشتركى دارد، ولى نظام دانشگاه و علوم رايج مدرسى، نظام استادمحور نبوده و تربيت انبياى الاهى  : را در خود ندارد؛ زيرا روح حيات‌بخش آن نظام ـ كه ملكه‌ى قدسى‌ست ـ در اين نظام تعبيه نشده است.

وحدت استاد

خط  : مسير سالم طلبگى را « استاد كارآزموده » مى‌سازد. طلبه به‌جاى كار فراوان و تحصيل طولانى‌مدت، ولى فاقد كيفيت و بازدهى، بايد تنها در يك‌دهه با ارج‌نهادن به كيفيت، با آموزش و تربيت زير نظر يك استاد ثابت و صاحب شرايط، به انديشه‌ورزى مستقل و اجتهاد رسد.

خط  : كسى كه در ابتداى راه است، بايد به شخص و به استاد اهميت دهد؛ آن هم اهميتى از سر ارادت، و اگر هر گفته‌اى را بشنود، هم نظم ذهنى نمى‌يابد و هم گمراه مى‌گردد؛ برخلاف مجتهد كه مى‌تواند به هر گفته‌اى بپردازد؛ چراكه قدرت تحليل و نقد آن را دارد.

مهار نفسانيت

خط  : اگر روحانيان وارسته و عالمان ربانى تربيت طلاب را به صورت عمده در دست نداشته باشند، نفسانيت‌ها افزايش مى‌يابد و همين امر به حوزه‌ها آسيب و ضعف وارد مى‌آورد.

خط  : بايد هر گروه از طلاب، يك استاد خبره، كارشناس و عالمى به تمام معنا ربانى، براى چندسال و به‌گونه‌ى ثابت داشته باشند و نزد وى تربيت گردند. وى لازم است چنان قدرتمند باشد كه ضعف اساتيد علمى را جبران نمايد.

ارادت به استاد

خط  : علم در صورتى در خواهان آن نقش مى‌بندد كه نخست به استاد خويش ارادت و محبت داشته باشد و درس را از سر علاقه و تعلق خاطر به استاد و عشق به او فرا گيرد و هرچه وابستگى وى به استاد بيش‌تر باشد، علم زودتر و بهتر در او نقش مى‌زند و ماندگار مى‌شود. طلبه در پرتو ارادت و عشق به استاد، صاحب اراده مى‌شود. شاگرد با حصول ارادت، به خدمت استاد درمى‌آيد و استاد مى‌تواند وى را براى حصول ملكه‌ى قدسى ـ كه از شرايط لازم براى اجتهاد و توانمندى استنباط و توليد علم است ـ تربيت نمايد. ارادت براى علم، نقش پدر و مادر طبيعى را دارد. طلبه نمى‌تواند به داشته‌هاى باطنى و جوشش چشمه‌ى علم درونى و ملكه‌ى قدسى اعطايى برسد و آن را جلا دهد، مگر آن كه سند داشته باشد. علم‌آموزى، استادمحور است. قانون ارادت‌محورى، در هر دانشى جارى‌ست.

خط  : علم با هم‌نشينى و ارادت به استاد و در پيوند قلبى و عاطفى به او به دست مى‌آيد. در نظام استادمحور، افزون بر كسب علم، تربيت طلبه هم با استاد كارآزموده است و استاد و شاگرد با هم رابطه‌ى عاطفى دارند و استاد سِمت معتمد و ناظر بر تمامى شؤون طلبه را مى‌يابد و در تمامى زمينه‌ها راهنماى او مى‌شود. طلبه، استاد علمى و معنوى خود را مرجع خويش در تمامى پيشامدهاى زندگى قرار مى‌دهد و نه‌تنها نقشه‌ى راه خود را از استاد مى‌گيرد، بلكه استاد كارآزموده، قدرت و توان آن را دارد كه به وى افزون بر ارايه‌ى طريق، ايصال به مطلوب داشته باشد و او را تا مقصد دستگيرى كند و او را به پاى خود وصول دهد، نه به گام‌هايى كه شاگرد برمى‌دارد.

خط  : مربى كسى‌ست كه افزون بر تخصص علمى، براى طلبه تعلق خاطر و ارادت مى‌آورد و طلبه نمى‌تواند از وى جدا شود و ديگرى را به جاى او بنشاند و اين‌گونه است كه هيچ‌گاه نمى‌توان صوت و تصوير مادى را به جاى استاد و مربى نشاند؛ چراكه دَم و نفَس، اثر خود را دارد و اين دَم است كه مى‌تواند انسان را بسازد، بيش از آن‌كه استعداد، تحصيل و مطالعه‌ى وى به كار آيد. طلبه اگر كتاب‌هاى سنگين حوزوى را پيش معلمانى بخواند كه نقش مربى ندارند، نه‌تنها تأثيرى نمى‌پذيرد، بلكه راه علم و عالم‌شدن نيز براى وى طولانى‌تر مى‌شود.

خط  : علم و مطالعات دينى لازم است استادمحور و نيز تجسّمى باشد نه كتاب‌محور و مشّاقى و مفهومى و نيز توان فهم و قدرت اجتهاد افراد بايد پرورش يابد نه تكيه بر معلومات و حافظه. صرف كاغذى‌شدن و كثرتى‌گرديدن آسيب حوزه‌هاى آموزشى‌ست، در حالى كه محور آموزش بايد بر پايه‌ى صفا و پايدارى چندساله در كنار استادى كارآزموده باشد. نداشتن استاد و نبود ارادت در وجود شاگرد، سبب مى‌شود علم از صفا دور گردد و براى نفس درگيرى آورد و تنها منافع نفسانى خويش را لحاظ مى‌كند. وجود چنين كسى باتلاقى گنديده است و آنچه فرا مى‌گيرد، نه تنها كارآمد نيست، بلكه وى را گنديده‌تر مى‌نمايد. كسى كه فقط كتاب مى‌خواند و به استادى شايسته و كارآزموده دل‌سپردگى ندارد و دل‌باختگى نمى‌شناسد و بوى ارادت به مشام او نمى‌رسد و تنها مى‌خواهد ياد بگيرد، هيچ‌گاه به علم طلبگى و اجتهاد نمى‌رسد.

انس و رفاقت با استاد

خط  : بهترين راه شناخت هرچيزى از جمله دين، « انس و دوستى » با آن مى‌باشد. براى شناخت دين اسلام و مكتب جعفرى، بايد در حوزه‌ى سنتى آن، زير نظر استادى كارآزموده، تلاش علمى داشت؛ استادى كه در امور معرفتى و ولايى دست دارد و بار شاگرد را به سرعت مى‌بندد. نخستين شرط فهم دين، يافت استاد مناسب و وفاى به وى مى‌باشد. دين، تحققى‌ست كه در استاد راه‌يافته و زنده و داراى ملكه‌ى قدسى قرار مى‌گيرد و از طريق انس با او و وفاى به وى مى‌توان به منبع وحيانى آن، قرآن‌كريم راه يافت. دين، امرى زنده و حيات‌بخش است و اين تجسم تحقق‌يافته در استاد و شناختى كه از طريق انس با وى و آموزه‌هاى او به دست مى‌آيد، به طلبه بينش دينى مى‌دهد و با وحدتى كه با منش دينى پيدا مى‌كند، چهره‌ى خود را در اخلاق و احكام نشان مى‌دهد و در باورها و كردار انسانى ظهور مى‌يابد.

خط  : طلبه لازم است به مربى خود بسيار نزديك باشد و هر دو به هم اعتماد داشته باشند تا وى بتواند از طريق معاشرت و انس، به مشى تحصيلى، شيوه‌ى مطالعه و تحقيق و روش استنباط او آشنا گردد. همچنين طلبه بايد تربيت‌پذير بوده و از مربى خود شنوايى داشته باشد؛ نه آن‌كه در عرض او حركت نمايد. افزون بر اين، بايد به وقت مربى تعهد داشته باشد و چنين نباشد كه به‌سختى سر كلاس درس حاضر شود. طلبه اگر به كار خود عشق داشته باشد، هيچ‌گاه از جدّيت و قوّت دور نمى‌گردد.

محدوده‌ى استادمحورى

خط  : استادمحورى محدوده‌اى گسترده دارد. جمع‌آورى كاغذهاى نوشته‌شده‌ى استاد، خود علم‌آموزى و گردآورى دانش است و اگر اين كار زير نظر استاد عالمى صورت گيرد، به‌طور حتم علم مى‌آورد. خدمت‌كردن به عالم نيز علم‌آور است و زير دست عالم تلاش‌كردن، از او اطاعت‌داشتن، هم‌صحبتى با او و نگاه به صورت و صفاى وى نيز دانش‌زاست.

استفاده‌ى دايمى از عالمان ربانى

خط  : اگر كسى استادى معنوى و اهل دل يافت، بايد تا آخر عمر با او همراهى داشته باشد. اساتيد عالى حوزه‌ى علمى بسيار هستند؛ ولى از دسته‌اى اندك كه در رأس پاكان هستند، بايد استفاده كرد و تا لحظه‌ى مرگ به دنبال آنان رفت و مثل فرزندى به درون خانه‌ى آنان رسوخ نمود و هرچه دارند را بوييد. علم را بايد با همه‌ى وجود از عالم گرفت و از همه‌ى دريچه‌ها و منظرها آن را دنبال نمود؛ زيرا علم، فرّار و گريزپاست و چيزى از آن نمى‌ماند. علم را بايد گزاره به گزاره جمع نمود و مثل مرواريد درون هر صدفى را گشود و آن را نظاره كرد و آن را برداشت.

خط  : اساتيد بر دو گونه مى‌باشند: برخى تنها اطلاعاتى محدود دارند و محفوظاتى درون ذهن آن‌هاست كه هر بار مى‌خواهند بگويند، همان سخن را تكرار مى‌كنند، مطالب علمى اين گروه را بايد به‌سرعت فرا گرفت و خود آنان را رها نمود. گروه ديگر كسانى هستند كه در رأس دانش مى‌باشند و هرلحظه علمى جديد براى آنان كشف مى‌شود و هميشه پيشرفت دارند و شاگردان آن‌ها هميشه چند قدم عقب‌تر از چنين عالمانى هستند و هيچ‌گاه به آنان نمى‌رسند. چنين عالمانى را بايد تا پايان عمر دنبال نمود و تا خود آن استاد نگفته يا انسان خود تشخيص نداده است كه ديگر اين استاد به معلومات من چيزى نمى‌افزايد، حق جدايى از او را ندارد.

خط  : به اقتضاى دوگانه‌پرورى حوزه‌ها، در برابر اساتيد فرزانه و حكيم، عالمان ظاهرگرايى هستند كه تنها به بحث و كلام بسنده كرده‌اند؛ مدعيانى كه از درد و سوز خالى و از شور و عشق بيگانه‌اند و از درون، تهى مى‌باشند و نه دستى بر باطن دارند و نه دل به غيب بسته‌اند. از اين‌رو طلبه بايد بدون آن‌كه خود را درگير پيرايه و مربى ناشايست سازد، خويش را پيدا كند و ماده و مايه‌ى دنيا را در خود مهار كند و خويش را سبك‌بار نمايد و دل را جلا دهد تا در مسير موهبت استادى كارآزموده و اهل باطن و معنويت قرار گيرد و خود را در خدمت وى قرار دهد، در اين‌صورت مى‌يابد كه چگونه عقل و انديشه‌ى وى اوج مى‌گيرد و درك حقايق و معانى برايش آسان مى‌شود، نه آن‌كه در دام رهزنان طريق گرفتار آيد.

خط  : طلبه براى تحصيل علم بايد از عالمانى كه عمل در آنان رسوخ كرده و در جوارح آنان نهادينه شده است، پيروى داشته باشد و شاگردى آنان را نمايد. بايد توجه داشت در برابر، پيروى از عالمان سوء و ناشايست بيچارگى و شقاوت در پى دارد. محور موفقيت و شكست طلبه، استاد مى‌باشد.

دانش قلبى استاد

خط  : شيوه‌ى آموزشى رايج كه  شاگرد را به چنان رشد و توانايى نمى‌رساند كه بتواند از علم قلبى استاد استفاده كند، اشتباه است. كسى كه نمى‌تواند از استادى بهره ببرد كه تمامى وجود او از: دست، پا، چشم، گوش، زبان و ديگر اعضا براى فهماندن مطلبى استفاده مى‌كند، هرگز نمى‌تواند از علمى كه در ديگر پديده‌ها نهفته است و زبانى براى بيان حقيقت ندارد، كمك گيرد. در هر علمى ابتدا بايد استاد را ديد و با تمام وجود سخنان و حركات استاد را مشاهده نمود و آن را به قلب خود رساند. در علوم دينى نيز اگر انسان استادى يافت كه حركات و قول و قلب وى دينى باشد و شاگرد نيز تمامى اعضا و جوارح را براى شناخت استاد گماشت و همه‌ى امكانات لازم را فراهم كرد، دين به قلب اين شخص مى‌ريزد و دين را از قلب خود درمى‌يابد، در غير اين‌صورت فهم دين با انديشه و سخن، كارآمدى چندانى ندارد؛ به اين معنا كه فهم وى نسبت به كلى دين، ناقص است و فهم كم‌تر و پايين‌ترى از دين مى‌يابد؛ فهمى شكافته‌نشده كه در اجمال و ابهام است.

راه رسيدن به باطن از ظاهر نيز همين روش و نظام را دارد. براى رسيدن به باطن دين بايد از مرحله‌ى ظاهر آن گذشت. براى رسيدن به حقيقت دينى كه از پيامبراكرم  9 رسيده، لازم است گام‌به‌گام به فهم ظاهر گزاره‌هاى دينى وصول يافت و آن ظاهر را پروراند تا به قلب افتد و مستحكم شود. شاگردىِ در نزد استاد و دين‌آموزى، در صورتى كارآمدى خود را مى‌يابد و واقع‌نما مى‌شود كه از پشتوانه‌ى مسايل قلبى برخوردار باشد و ظاهر را به قلب رسوخ دهد و قلب را به ظاهر آورد. زبان، براى نمادين‌ساختن معنادار تحليل‌هاى عقلى‌ست و تحليل ذهن و يافته‌ى قلبى را بر زبان جارى مى‌سازد. زبان واسطه بروز و ظهور آنچه در پنهانى‌ها و ضمير آدمى‌ست، مى‌باشد و مطالب قلب توسط زبان انتقال پيدا مى‌كند، هرچند در بسيارى از مواقع يافته‌ها و داشته‌هاى ضمير و آنچه در واقع است، مدلول كلام واقع نمى‌شود.

تبديل علم به محبت

خط  : علم بعد از آموزش به محبت تبديل مى‌شود و وقتى كسى در مرتبه‌ى بالاى علم قرار گرفت، محبت حاصل از آن نمى‌گذارد از استاد يا معلوماتى كه دارد، جدايى ايجاد شود. دنيا براى چنين اشخاصى چنان شيرين مى‌شود كه قابل توصيف با واژه‌هاى مادى نيست.

نظام ممتاز آموزشى حوزه‌ها

خط  : نظام آموزشى دانشگاه، نسخه‌ى مناسب نظام آموزشى حوزه‌ها نيست. نظام دانشگاه، علوم انسانى و اسلامى را به فن و مهارت تبديل كرده است و اهل آن به علم، به چشم مكانيكى نگاه مى‌كنند كه نقشه‌ى آن در حافظه جاى مى‌گيرد و ذهن آنان نيز به تبع فن‌شدن علم و تبديل آن به معلومات و محفوظات، مكانيكى و خشك گرديده است. علم دينى اگر تنها فن و قدرت حفظ معلومات باشد، هيچ‌گونه خودسازى‌اى در آن نيست و تمام عمليات آن براى ديگران و بر روى ديگرى انجام مى‌شود؛ برخلاف علم دينى كه مجتهد، باطن خود را مى‌كاود تا به توليد علم براى عمل خود دست يابد. توليد علم دينى با انفجار درون و باطن همراه است؛ ولى ذهن افرادِ درگير با مهارت دينى ـ كه دين را موضوع خود دارد ـ دچار فشار مكانيكىِ تحليل‌هاى علمى مى‌شود و به خشكى مى‌گرايد؛ به‌طورى كه گويى نسبت به عالَم معنويت و محبت، آشنايى ندارد و تنها در پى « امتحان » و « آزمون » يا « تجسس » است.

اولياى محبوبى

خط  : حوزه‌ها براى آن‌كه از علوم حقيقى محروم نمانند، لازم است با تعليمات غيركسبى « محبوبان » آشنا شوند و تنها به صورت‌هاى ذهنى خويش كه آن را تحصيلى مى‌نامند، بسنده نكنند.

خط  : نظام محبوبان همانند نظام نوابغ امرى موهبتى‌ست كه مى‌توان آن را با نظام علمى همراه ساخت. آنان همانند نوابغ اما در بردى بالاترند و مطالب بلند و حقايق ناب به دل و ذهن آنان مى‌آيد. آنان در هر رشته‌اى حرف اول را دارند و از ناحيه‌ى خداوند مؤيّد هستند.

خط  : استاد محبوبى همواره در پى آن است تا شاگرد خود را از قبض و تنگ‌نظرى درآورد و به بسط و انبساط و شرح صدر و صفا بكشاند.

خط  : كسانى كه از محبوبان هستند، در هر علم و رشته‌اى كه وارد شوند، بدون حق‌تعالا نيست. آنان حتا اگر فقه بگويند، صبغه‌ى الاهى دارد و چنان‌چه در اجتماع يا سياست بيايند، با حق‌تعالا مى‌آيند. معرفت، قرب و عشق حق بر ديگر كسوت‌هاى آنان احاطه دارد و براى آنان، اگر در اجتماع يا در فقه و عرفان باشند، « حق » موضوع مى‌باشد.

محبوبان، غير از « حق » چيزى براى‌شان مصدر نيست و اين معنا را به حقيقت دنبال مى‌كنند. برخى از محبوبان به دانش عرفان يا فقه يا ديگر رشته‌ها روى مى‌آورند و در آن كارآيى دارند و در اين دانش‌ها به اقتضاى اين‌كه محبوبى هستند يُبس، خشك، متحجر و بسته نيستند و باز، نرم و انعطاف‌پذير مى‌باشند و چون چشم و دل آنان از حقيقت سير است، مثل آدم‌هاى چشم‌تنگ، محدود، بسته و كوتاه‌بين نمى‌باشند. اين افراد در جامعه تشخص بارز و توانمندى خاص و البته بدون پيرايه دارند و گاه ممكن است هيچ اسم و رسمى نداشته باشند.

خط  : قدرت انشاى اولياى محبوبى به‌گونه‌اى‌ست كه بايد بسيار ملاحظه‌ى دل آنان را داشت تا سبب رنجش ايشان فراهم نگردد؛ وگرنه آن رنجش بدون اين‌كه نفرينى بر زبان آورد، انشايى را موجب مى‌شود كه مى‌تواند بنيانى قويم و محكم را به آنى زير كشد؛ همان‌طور كه در جانب محبت، مى‌شود بنده‌اى را به نگاه عنايت خود بركت بخشد يا منزل‌ها راه برد.

خط  : رشد معرفت در زمان غيبت سد نشده؛ اما نوع حركت در آن تغيير كرده است و پس از پيامبر خاتم  9 همه در رشد باطنى خود ـ كه امرى كيفى و در عمق است ـ ميهمان سفره‌ى آن‌حضرت  9 مى‌باشند و از قرآن‌كريم رزق معنوى مى‌گيرند. در زمان غيبت كبرى كه دست مردمانانِ زندانى در اين بند، از حجت حق، امام عصر ( عجل الله تعالى فرجه الشريف ) كوتاه است، چنين نيست كه جامعه‌ى روحانيت، خالى از اوليايى باشد كه راه‌بلدِ سلامت و سعادت انسان‌ها و توانمند در دستگيرى افراد مستعد باشند. خداوند در هر دوره‌اى اوليايى محبوبى در حوزه‌ها دارد كه مى‌توانند از خلق، دستگيرى داشته باشند.

خط  : اساتيد واقعى در هر علمى، محبوبان هستند. خداوند براى عصر غيبت برگزيدگانى به نام محبوبان دارد كه جامعه‌ى روحانيت بايد درصدد شناخت آنان برآيند؛ هرچند يافت آنان توفيقى الاهى و رزقى ربانى‌ست و آن را كه اين توفيق نرسد، نمى‌تواند از محبوبان خبرى گيرد. اگر روحانى بخواهد علم را در مسيرى سالم، رونده، روان و پيشرو داشته باشد، ناچار بايد عارفان محبوبى را بيابد، كه شمار آنان بسيار اندك است و البته آنان با آن‌كه درس و بحث و نوشتار و گفتار دارند، به‌صورت غالبى مأمور به باطن مى‌باشند و اظهار عام ندارند و همين امر، شناخت آنان را سخت‌تر نموده است.

خط  : كارآزموده‌ترين اساتيد حوزوى، اولياى محبوبى مى‌باشند كه به سبب قرب به حقيقت، مدار و معيار حق مى‌شوند و آنان جايى مى‌روند كه حق باشد و هرجا كه آنان مى‌روند، حق نيز با آنان مى‌رود.

اين محبوبان هستند كه مى‌توانند سِمَت هدايت و مربى‌گرى ديگران را در زمانى كوتاه و سريع داشته باشند. بر اين اساس، اولين اصلى كه طلبه بايد در پى تحقق آن باشد اين است كه چراغ به دست در جست‌وجوى استادى محبوبى باشد و با يافت وى، وجود گرانقدر و نادر وى را عزيز بدارد و صحبت او را مغتنم شمرد و به خدمت او درآيد تا روزى كه صبح دولتش بدمد.

خط  : از معتبرترين دعاهاى مشهور كه از شروع عصر غيبت كبرا مورد اهتمام عالمان ربانى بوده، دعاى مشهور به « غيبت » است كه بايد مورد مطالعه و دقت قرار گيرد. دعاى مختصر آن از كتاب شريف « اصول كافى » چنين است :

« اللهمّ عرّفنى نفسک وإنّک إن لم تعرّفني نفسک لم أعرف نبيّک. اللهمّ عرّفنى نبيک فإنّک إن لم تعرّفني نبيّک لم أعرف وليّک. اللهمّ عرّفني وليّک فإنّک إن لم تعرّفنى وليّک ضللت عن ديني »[10] .

دعاى مشهور غيبت، از آن‌جا كه نخست معرفت خداوند را مى‌طلبد، پيش از آن كه از شناخت صفات پروردگار يا معرفت مظاهر عالى حق ـ مانند پيامبر و امام ـ بگويد، سير محبوبى را بيان مى‌دارد. دعاى يادشده، از بهترين منابع در شناخت قرب محبوبى و صفات محبوبان الاهى‌ست.

[1] . مستدرک الوسائل، ج 17، ص 320.

[2] الضعفاء الكبير، عقيلى، ج 2، ص 163.

[3] ـ بحارالأنوار، ج 53، ص 303.

[4] . نور / 19.

[5] ـ انفال / 40.

[6] . ر. ك : كافى، ج 8، ص 307 . اميرمؤمنان  7 فرمودند: روزگارى بر مردمانان فرا رسد كه از قرآنكريم جز نشانى، و ازاسلام جز نامى نماند. نهجالبلاغه، حكمت 361 .

[7] . بحارالأنوار، چ بيروت، ج 22، ص 454.

[8] عيون أخبار الرضا  7، ج 1، ص 216.

[9] أنّ أعجب النّاس إيمانآ وأعظمهم يقينآ قوم يكونون في آخر الزمان، لم يلحقوا النّبي، وحجبتهم الحجّة،فآمنوا بسواد على بياض ». شيخ صدوق، كمال الدين وتمام النعمة، ص 288.

[10] . اصولكافى، ج 1، ص 337.

آیا این نوشته برایتان مفید بود؟

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Footer Section

🔍 در حال آماده‌سازی تحلیل هوشمند...

پنجره جدیدی برای شما باز شد. چنانچه تحلیل مقاله را در آنجا مطالعه نمودید، این پنجره را ببندید.

بالا منو آهنگ تصویر تازه‌ها
فهرست اصلی
خوشحالیم میزبان شما در وب سایت صادق خادمی هستیم ...

پخش آهنگ

نمایش تصویر

تصویر